شهید غلامرضا رئیسی ده خیرسفلی

شهید غلامرضا رئیسی ده خیرسفلی
تاریخ تولد: 1345/07/10
تاریخ شهادت: 1366/01/24
محل شهادت: شلمچه - خوزستان

 نوع ایثار: شهید  
 نام: غلامرضا نام خانوادگی: رئیسی ده خیرسفلی
 نام پدر: حفاظت اله نام مادر: –
 تاریخ تولد:۱۳۴۵/۰۷/۱۰ تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۰۱/۲۴
 وضعیت تاهل: متاهل دین و مذهب: اسلام-شیعه
 نحوه شهادت: اصابت خمپاره دشمن به بدن – موج گرفتگی و متلاشی شدن بدن عملیات: –
 محل شهادت:شلمچه – خوزستان محل تولد: فارس-داراب
 محل دفن: روستا ده خیر سفلی مسئولیت در جبهه:رزمنده
 تحصیلات: ابتدایی رده اعزام کننده: سپاه

وصیتنامه شهید والامقام غلامرضا رئیسی

بسم الله الرحمن الرحیم

«شهید نظر می کند به وجه الله» (امام خمینی)

وصیت نامه بنده خدا، پاسدار اسلام غلامرضا رئیسی، فرزند حفاظت اله، دارای شماره شناسنامه یک، تاریخ تولد: ۱۳۴۵ اهل و ساکن ده خیر سفلی

هم اکنون که وصیت نامه خود را می نویسم با تمام وجود فقط به خدا فکر می کنم، که خدا عنایتی کند و شهادت در راهش را نصیب من که بنده و عبد او هستم نماید و بگویم، خداوند را شکر  می گویم که در چنین زمانی هستم که زمان، زمان یاری حسین زمان است.

و از این گوشه جبهه که حضور دارم، می گویم و با تمام وجود هم می گویم: که ای حسین عزیز! اگر نبودم در کربلا تو را یاری کنم، هم اکنون حسین زمان ما احتیاج به یاری دارد و اسلام احتیاج به خون و من با تمام وجود و جان بر کف، به خدمت سربازی خود آمدم تا حسین زمان را یاری کنم.

از امت شهید پرور و حزب الله در خواست می کنم که در صحنه حاضر باشند و جلوی این منافقین و از خدا بی خبران را بگیرند. و از آنان که نمی خواهند اسلام باشد و همیشه در حال ضربه زدن هستند و در لباسهای گوناگون خود را در می آورند می خواهم، که به تشییع جنازه من نیایند.

و از کسانی که حقی بر گردن من دارند و از تمامی اقوام و خویشان می خواهم که مرا حلال کنند.

در آخر چند کلمه با پدر و مادرم که شب و روز برای بزرگ کردنم زحمت فراوان کشیده اند، تا مرا به این سن برسانند و حالا می خواهند بر جنازه من چشم بیندازند!

عاجزانه از تو ای مادر؛ که شبها و روزها در سن کودکی و تا آخر و همیشه به فکر من بودی و هستی و می خواستی که مرا جوانی ببینی که باعث سرافرازی شما باشم، می خواهم که شیر پاکت را حلالم کنی و اگر از من حرکت نا شایستی در سن جوانی سرزده است، مرا حلال کنی تا باعث آزار روح من نباشد.

مادرجان؛ شبهای جمعه بر سر مزارم بیا و بر آن طوری گریه کن که بر حسین(ع) و اهلبیت او گریه کرده ای و از خدا بحق زینب کبری(س) می خواهم که به تو صبر عطا کند.

چند کلمه با پدر بزرگوارم که تمام وجودش را در راه بزرگ کردن من صرف کرده است، عاجزانه می خواهم که مرا حلال کند.

پدرجان؛ اگر از من حرکتی سرزده، مرا ببخشید و مرا حلال کنید. و از خواهرانم، بخصوص خواهر بزرگم می خواهم که در عزای من که عزا نیست، بلکه عروسی من است، زیاد گریه نکند و همیشه به زینب کبری(س) فکر کند و به سر جدا شده از تن حسین(ع) و چون کوه استوار و مقاوم باشد.

از برادرانم می خواهم که از کسانی باشند که به درد انقلاب و آینده مردم بخورند و از پدر بزرگ هایم و مادر بزرگم می خواهم که مرا حلال کنند.

و حرف آخرم با نامزدم است، که مدت زیادی با او نبودم و نتوانستم هر چه دل او می خواست، بکنم[انجام دهم] و از او می خواهم که چون عروس کربلا، صبر را پیشه کند. و پدرم را وکیل خود قرار داده و هر تصمیمی که در مورد نامزدم می خواهد، بگیرد و حق او را اداء کند.

از مادر و پدر نامزدم می خواهم، که مرا حلال کنند.

در پایان، به امید این که اسلام در تمام جهان برقرار باشد و به امید ظهور امام عصر(عج).

«خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار»

غلامرضا رئیسی

متن زندگی نامه و خاطرات این شهید در اختیار سامانه قرار ندارد؛ در صورت اطلاع لطفا با ما در ارتباط باشید.

    درصورت هرگونه سوال و راهنمایی با شماره زیر تماس حاصل فرمائید
    ۰۹۱۷۱۳۰۱۷۴۸

    Leave a Reply