شهید عبدالحمید معلم

شهید عبدالحمید معلم
تاریخ تولد: 1349/01/03
تاریخ شهادت: 1365/10/20
محل شهادت: شلمچه

 نوع ایثار: شهید  
 نام: عبدالحمید نام خانوادگی: معلم
 نام پدر: علی نام مادر: –
 تاریخ تولد:۱۳۴۹/۰۱/۰۳ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۰
 وضعیت تاهل: مجرد دین و مذهب: اسلام-شیعه
 نحوه شهادت: – عملیات: کربلای۵
 محل شهادت:شلمچه محل تولد: فارس-داراب
 محل دفن: بخش مرکزی مسئولیت در جبهه:-
 تحصیلات: سیکل – راهنمایی رده اعزام کننده: بسیجی

متن وصیت نامه این شهید در اختیار سامانه قرار ندارد؛ در صورت اطلاع لطفا با ما در ارتباط باشید.

شهید عبدالحمیدمعلم

آورده های زیر خاطراتی است از رزمنده و فرمانده هشت سال دفاع مقدس برادر شهید والا مقام اصغر و عبدالحمید معلم

من به دلیل شغلی که داشتم یا در جبهه بودم یا در تدارکات و جمع آوری نیرو برای جبهه، ما ۴ برادر بودیم که هر چهارنفرمان در جبهه بودیم من مدتی در تیپ المهدی فرماندهی گروهان امام حسن (علیه السلام) که اکثر آنها از بچه های فارس به ویژه بچه های منطقه جنوب بودند از جمله برادر م شهید عبدالحمید. در آن زمان بحبوحه جنگ ما برای خودمان به دلیل نزدیکی با انقلاب آبرویی داشتیم و یک خانواده نسبتا مذهبی و اهل جبهه و جنگ بودیم .برادرم عبدالحمید مدتی در شهر با دوستانی که با وجهه ما همخوانی نداشت مراوده داشت و رفت و آمد می کرد این برای ما خیلی سخت بود تا اینکه یک روز نام نویسی کرد برای جبهه او دوره آموزشی را پشت سر گذاشته بود وقتی که به اهواز آمد به دلیل اینکه حمید برادر کوچک ما بود از طرفی پدر و مادرما به او علاقه زیادی داشتند و نبود کسی در خانه سعی کردم او را منصرف کنم تا در گردان های عمل کننده در خط مقدم نباشد. به هرحال او تلاش می کرد که خط شکن باشد ،من در تلاش برای سالم بودن او . یک روز در عملیات کربلای ۵ قرار بود که ما در عملیات شرکت کنیم قایق ها پر شدند از رزمندگان قرار شد ما به آب بزنیم برادرم در گروهان دیگری بود من گفتم اگر جلوتر از او بروم او دیگر به خط مقدم نخواهد آمد و پشت جبهه خواهد ماند. وقتی خبر شدم که شنیدم او سوار قایق شده و به آب زده،شکرخدا کردم که  از گذشته اش فاصله گرفته ، می رویم و برمی گردیم تا روزی که عبدالحمید به گروهان ما در یکی از عملیات ها که ما در دشت قرار داشتیم و دشمن برما اشراف کامل داشت و ما طبق نقشه های شهید چمرا کانال زمینی کنده بودیم و تنها از راه کانال به خط اول می آمدیم قرار شد ما به خط بزنیم  یک شب در تاریکیهای شب من بیدار بودم و گشت می زدم دیدم یک نفر از سنگر بیرون آمد و از سنگر ها فاصله گرفت و رفت تا پنهان شد من به دلیل مسئولیتی که داشتم پشت سر او رفتم ببینم چکار می کند.چون در عملیات کربلای ۴ نقشه عملیات توسط ستون پنجم لو رفته بود و این درسی شده بود برای ما که بیشتر از قبل مواظب باشیم او را دنبال کردم تا به نزدیکی های او رسیدم من او را می دیدم ولی او مرا نمی دید.دیدم به خاک افتاد گوش گرفتم تا صدایش را بشنوم شنیدم که می گفت الهی و ربی من لی غیرک من خیالم راحت شد که ستون پنجم دشمن نیست دیدم بعد از مدتی استغاثه کردن بلند شد و اطراف سنگر آمد همین که خواست وارد سنگر شود از پشت دست گذاشتم روی دوشش تا صورتش را برگرداند دیدم برادرم عبدالحمید است او دیگر از گذشته اش خیلی فاصله گرفته بود کاملا عوض شده بود روزهای اول جبهه لباس های تنگ می پوشید و خیلی حرکات دیگر که من برای خودم کثر شان می دانستم  او این اوخر طوری شده بود که من به وجودش افتخار می کردم برای من روشن شده بود که دیگر که عبدالحمید شهید خواهد شد که شهدا را اگر چند روز یا چند شب قبل شهادتشان می دیدی پی به معنویت آنها می بردی و برای ما که مدتها جبهه بودیم و رزمندگان زیادی دیده بودیم که بعد شهید شدند.

    درصورت هرگونه سوال و راهنمایی با شماره زیر تماس حاصل فرمائید
    ۰۹۱۷۱۳۰۱۷۴۸

    Leave a Reply