شهید سلیمان سالاری

شهید سلیمان سالاری
تاریخ تولد: 1349/03/04
تاریخ شهادت: 1367/02/16
محل شهادت: شلمچه

 نوع ایثار: شهید  
 نام: سلیمان نام خانوادگی: سالاری
 نام پدر: محمد نام مادر: –
 تاریخ تولد:۱۳۴۹/۰۳/۰۴ تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۰۲/۱۶
 وضعیت تاهل: مجرد دین و مذهب: اسلام-شیعه
 نحوه شهادت: اصابت گلوله دشمن به سر عملیات: –
 محل شهادت:شلمچه محل تولد: فارس-داراب
 محل دفن: گلزار شهدا جنت شهر مسئولیت در جبهه:رزمنده
 تحصیلات: سیکل – راهنمایی رده اعزام کننده: بسیج

وصیتنامه شهید والامقام سلیمان سالاری

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاء وَلَکِن لاَّ تَشْعُرُونَ»[۱]

قرار است امشب با کمک خداوند تبارک و تعالی عملیات خود را شروع کنیم. امیدوارم که در این عملیات راه بسته شده کربلا به دست پر توان رزمندگان اسلام باز شود و مشتاقان حرم امام حسین (ع) به زیارت بروند. الآن که صبح است و بچه ها به این طرف و آن طرف می روند، در چهره آنها که نگاه می کنم، خودم خجالت می کشم که با آنها هستم. سر تا سر وجودشان عشق به خداست و منتظر لحظه شروع عملیات هستند. شهادت در چهره بعضی از آنها موج می زند. به دوستانم که نگاه می کنم، سر تا پای بدنم می لرزد، دایم به حال خودم غبطه می خورم که چرا من مثل آنها نیستم.

بعضی از آنها خدا عاشقشان شده، طی چند روز آینده به دیدار معبود خود میروند، به زیارت امام حسین(ع) و اهل بیت او می روند.

خدایا؛ تو را به مقام سید الشهدا(ع)[سوگند]، این دفعه مرا از دوستانم جدا مکن، از مردان خدا دور نکن. دوست ندارم در روز قیامت جلو امام حسین(ع) و اهل بیت امام حسین(ع) و دوستانم سر به زیر باشم. درست است به پای هیچ کدام از برادران رزمنده نمی رسم. اما، با تمام اینها من را هم بپذیر! به گناهانم اعتراف می کنم، به نافرمانیم اعتراف می کنم، به کم کاری هایم.

مولا جان؛ اعتراف می کنم یک عمر نافرمانی کردم، یک عمر در ضلالت و گمراهی بودم. حالا آمده ام تا به برکت وجود رزمندگان، اشتباهات خود را جبران کنم.

مولای من؛ از ته قلب می گویم از جرایم گذشته پشیمانم و یک راه وجود دارد که به تو برسم و آن در توبه است.

خدایا؛ از این در وارد شده ام، در را به رویم باز کن. حاالا که آمده ام، تا آخر عمر هدایتم کن، آخر من به تنهایی قدرت مقابله با شیطان و هوای نفسم را ندارم، یک عمر به درخواستهای هوای نفسم جواب مثبت دادم.

مولا؛ دست بیچارگی به سوی تو دراز کرده ام، دستم را پس از نزن! زندگیم مانند اهل بیت نبود، اما مرگم را مانند حسین(ع) و یارانش قرار بده.

خدایا؛ بهایی برای بخشیدن گناهانم، جز جانی که در اختیار من گذاشته ای ندارم.

خدایا؛ جانم را به تو تقدیم می کنم. خدایا؛ جان ناقابل را از بنده بپذیر. خدایا؛ بدنم را تکه تکه کن، خونم را بر آن جاری ساز.

خدایا؛ چند بار آمده ام، آخر یک دفعه تا یک قدمی شهادت هم آمده ام، اما دست رد بر سینه ام زدی! گفتی که هنوز گناهت از اعمال صالحت بیشتر است، دوباره رفتم و برگشتم. این دفعه برگشتم باز از تو مدد و یاری می طلبم، قدرت ندارم. با رفتن دوستانم چگونه می توانم در این زندان دنیا بمانم؟ چگونه می توانم دوری آنها را قبول کنم؟ موقعی که می رفتم گلزار[شهدا]، وقتی یکی از بستگان شهدا را می دیدم، خجالت می کشیدم.

دفعه اول که آمدم جبهه و شهادت را شناختم و فهمیدم که خدا به من لطف کرده که در این راه، قرار داده. این چند سال تا آمد لحظه موعود فرا رسد، دایم غبطه می خوردم، نمی توانستم در شهر بمانم. اگر از جبهه می رفتم مانند ماهی بودم که مرا از آب می گیرند، دوباره داشتم به آب بر می گشتم. دنبال گم شده ام می گشتم. تا بالاخره با عنایت خدا او را پیدا کردم.

مردم شما می توانید به درجه شهدا نایل شوید، کمی همت می خواهد، کمی تحمل و سختی می خواهد. از سختی و مصیبت امام حسین(ع) و یارانش که بیشتر نیست، شما ببینید چه بر سر امام حسین(ع) و یارانش در روز عاشورا آوردند. حضرت ابوالفضل(ع)، علی اکبر(ع) و تمام یارانش را یا کشتند و یا به اسارت بردند. حضرت زینب(س) و بچه های امام حسین(ع) را به اسارت بردند. آنها در خار مغیلان دواندند [راه بردند]، کدام یک از شما به این مصیبتها گرفتار شدید.

امام ما حسین(ع) هست، ما شیعه هستیم چرا از او اطاعت نمی کنیم!‍ خانه، فرزند و پول و مقام، همه خوب هستند، اما موقعی که در جهت صحیح به کار گرفته شوند. یکی از درسهای واقعه عاشورا، آمدن به جهاد است. عده ای از ما هنوز نمی دانیم در کشور ما جنگ است و هر روز بهترین فرزندان این مملکت پرپر می شوند. آیا تشییع جنازه این عزیزان برای شما درس نبود که دیر یا زود از این دنیا برویم؟ آیا نباید کمی هم به فکر آینده باشیم! خدا خیلی مهربانتر است، از آنچه که ما حساب می کنیم. خودش می گوید: شما یک قدم بیایید، من هم بیست قدم به طرف شما می آیم. پس چرا مادیات را فدای معنویات نکنید؟!

برادر و خواهر من! ضرر در مادیات وجود دارد، اما ضرر در معنویات وجود ندارد. یک لحظه به فکر بیفتیم که الآن ما را می خواهند، داخل قبر بگذارند و خاک روی ما بریزند، چه چیز با خودمان می بریم به جز یک کفن، فقط اعمالمان هست که به کار ما می خورند. هنوز هم دیر نشده، هنوز هم وقت دارید که به سوی خدا رجعت کنید و با آب توبه خود را شستشو دهید.

مردم؛ قدر امام را بدانید، قدر این نعمت بزرگ خداوند را بدانید. قدر جانشین بر حق مهدی موعود (عج) را بدانید. خدا خیلی به ما ملت ایران لطف کرده و این نعمت را به ما عنایت فرموده. به خدا قسم این امام را شناختم و رفتم و نمی دانم چگونه از این فرزند زهرا(س) تشکر کنم و اگر به این درجه رسیدم تنها به خاطر زحمات این مرد بزرگ است. در تمام دوران از او پیروی کنید، زیرا که به حق نایب مهدی(عج) است. شما باید پروانه وار دور امام بچرخید و امام به شما روشنایی بخشید. اما بعضی از این روشنایی است فایده می کنند و بعضی هم از این روشنایی سود نمی بینند. خوشا به حال کسانی که استفاده می کنند. در طول تاریخ، بعد از صدر اسلام، مانند این روشنایی وجود نداشته و خداوند خیلی به ما لطف کرده که او را برای ما فرستاده، تا از جهل و نادانی به در آییم. پس باید شکر گزار این نعمت باشیم و شکرگزاری، یعنی اطاعت از امر او و اطاعت از امر نماینده او که در شهرمان است.

با امام جمعه همکاری کنید و او را تنها نگذارید تا او هم دلگرم باشد. درست است در شهر ما عده ای خبیث، کثیف و ضد ولایت فقیه وجود دارند، اما با یکپارچگی و گوش به حرف امام جمعه محترم می توانید همه را به مرور زمان از صفحه روزگار محو کنید. اینها کسانی هستند که در ظاهر پیرو خط امام و ولایت فقیه، اما در باطن مخالف هستند و دارند تیشه به ریشه اسلام می زنند و شما امت حزب الله با راهنمایی های امام جمعه محترم نباید به این ضد ولایتها مهلت کار بدهید.

پدر و مادرم؛ می دانم که داغ فرزند خیلی مشکل است، اما به خاطر خدا تحمل کنید. چه افتخار از این بالاتر که انسان جان و مال و فرزند خود را در راه خدا بدهد و خوشا به حال شما که فرزندی داشتید و در راه اسلام تقدیم کردید. خوب می دانم که با چه زحماتی مرا بزرگ کردید، ولی در این دنیا برای شما سودی نداشتم و امیدوارم که در آخرت زحمات شما را جبران کنم.

برادران و خواهرانم؛ از این که خوب برادری برای شما نبودم، جدا معذرت می خواهم و اگر اذیتی از من دیده اید، مرا حلال کنید و مرا ببخشید. تا توان دارید در راه اسلام و انقلاب فداکاری کنید. خواهرانم؛ شما هم زینب گونه پیام رسان خون شهدا باشید..در پایان از تمام مردم اقوم و خویشان  حلالیت می طلبم.

سلیمان سالاری

[۱]. بقره، آیه۱۵۴

متن زندگی نامه و خاطرات این شهید در اختیار سامانه قرار ندارد؛ در صورت اطلاع لطفا با ما در ارتباط باشید.

    درصورت هرگونه سوال و راهنمایی با شماره زیر تماس حاصل فرمائید
    ۰۹۱۷۱۳۰۱۷۴۸

    Leave a Reply