شهید بهمن اسکندری حسن آبادی

شهید بهمن اسکندری حسن آبادی
تاریخ تولد: 1339/04/18
تاریخ شهادت: 1361/05/26
محل شهادت: کوشک

SKU: 1095 Category:
 نوع ایثار: شهید  
 نام: بهمن نام خانوادگی: اسکندری حسن آبادی
 نام پدر: علی نام مادر: –
 تاریخ تولد:۱۳۳۹/۰۴/۱۸ تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۰۵/۲۶
 وضعیت تاهل: مجرد دین و مذهب: اسلام-شیعه
 نحوه شهادت: – عملیات: –
 محل شهادت:کوشک محل تولد: فارس-داراب
 محل دفن: – مسئولیت در جبهه:-
 تحصیلات: سیکل – راهنمایی رده اعزام کننده: سرباز وظیفه

وصیتنامه شهید والامقام بهمن اسکندری

بسم الله الرحمن الرحیم

«إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ»[۱]

نام: بهمن، نام خانوادگی: اسکندری، نام پدر: علی، شماره شناسنامه:۲۲۱، متولد:۱۳۳۹، محل تولد: حسن آباد از توابع شهرستان داراب

وقتی انسان قطره ای است در برابر دریای بیکرانی، چگونه می تواند به دیگران توصیه ای داشته باشد.

همان گونه که فیلسوف بزرگ اسلام، استاد مرحوم دکتر علی شریعتی می فرماید: «آنها که رفتند کاری حسینی کردند و آنها که مانده اند، باید کار زینبی کنند.»

فکر می کنم جای هیچ توصیه ای به کسی باقی نگذاشته باشد و بهتر است من حقیر سراپا تقصیر نیز به همین وصیت گهربار اکتفا کنم و به همه ایرانیان عزیز تاکید می نمایم؛ همان گونه که امام حسین(ع) سالار و سرور شهیدان خود را شناخت و دانست که کیست و برای چه پا به عرصه گیتی گذاشته است. ما هم باید از این امام همام بیاموزیم که کیستیم و به کجا آمده ایم و به کجا خواهیم رفت. و توصیه دیگر حقیر به جوانان غیور ایران این است؛ که مسجد ها را رها نکنند و نماز سر وقت بخوانند. زیرا نماز ستون دین است و غذای روح همه انسانهاست.

از همه خواهران به عنوان یک برادر کوچک تقاضا دارم که حجاب اسلامی را رعایت نمایند. زیرا با عدم رعایت حجاب، روح شهدا آزرده می گردد، با توجه به این که بنده اعتقاد دارم که حجاب مصونیت است، نه محدودیت.

از جوانان و نوجوانان توقع دارم؛ که علم و دانش را فراموش نکنند و این شعار ارزشمند رسول اکرم(ص) را آویزه گوش قرار دهند و آن را در ذهن خود قاب بگیرند:«اطلب العلم من المحد الی اللحد» از همه خواهران و برادران و آشنایان می خواهم، به گفته های رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران، حضرت امام خمینی توجه کنند و ندای امام را نتوانند دخالت بیجا در ایران اسلامی بنمایند و خود ملت ایران برای مملکت خود تصمیم گیری کنند.

در پایان از همه می خواهم و از دوستان و آشنایان انتظار دارم؛

فاتحه ای چو آمدی بر سر خسته ای بخوان

لب بگشا و می دهد لعل و لبت به مرده جان

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

«إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ»[۲]

از پدرم می خواهم که مثل حسین(ع)، که علی اکبر(ع) را در راه اسلام داد و از مادرم می خواهم که مثل لیلا که علی اصغر(ع) را در راه اسلام داد، از خواهرانم می خواهم که مثل زینب(س)، که حسین(ع) را در راه اسلام فدا کرد،[باشند].

 

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

بهمن اسکندری

[۱]. بقره، آیه۱۵۶.

[۲]. سوره کوثر.

زندگینامه برادر شهید بهمن اسکندری

برادر شهید بهمن اسکندری به سال ۱۳۳۹ در خانواده مذهبی و متوسط در گوشه ای از حسن آباد داراب دیده به جهان گشود بهمن از همان کودکی روحی سرشار زا عاطفه و شجاعت داشت او با سن کم و علاقه شدیدی به اسلام و ائمه اطهار در او نمودار بود پس از طی دوران طفولیت دوره تحصیل را ؛از کرد که دوره دبستان را با موفقیت به اتمامر سانیدو در دبیرستان به تحصیل ادامه داد بهمن با اوج گیری انقلاب اسلامی ایران به صف تظاهر کنندگان پیوست شبهای حکومت نظامی در پشت بام همراه با دوستان خود نغمه دشمن شکن «الله اکبر» و «لا اله الا اله» را سر میداد و یا در خیابانها با مزدوران رژیم پهلوی در گیر می شد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی باوجود که اسلحه ای نداشتند با دست گرفتن چوب قطوری برای حفظ امینت محلهای خود تا صبح به نگهبانی می پرداختند.

تا اینک در خرداد ماه سال ۱۳۶۰ با نمرات بالا قبول شد و دیپلم خود را گرفت ولی او روحی سرشار از کوشش و فداکاری داشت و آرام نمی توانست بنشیند هنوز شش ماه بیش به خدمت سربازیش باقی بود ولی او آرام نداشت. هر چند که اصرار می کردند که چند ماهی استراحت کند و سپس به خدمت اسلام برود ولی او قبول نمی کرد می گفت که در این زمان استراحت برای مرد معنا ندارد و بالاخره داوطلبانه به خدمت سربازی شتافت پس از آموزش در کرمان تقسیم شدند و باز داوطلبانه به لشکر ۷۷ مشهد پیوست بعد از دو و یا سه ماه خدمت به حسن آباد به مرخصی آمد ولی او دیگر بهمن سابق نبود. خیلی در خود فرو می رفت و ساعتها تنها در بیابانهای اطراف خانه شان به قدم زدن می پرداخت وقتی مادر یا پدرش می گفتند که تو در خانه نیستی و بیشتر بیرون می روی می گفت که شما نمی دانید که جبهه و محیط آن چه اثری بر من داشته من دیگر مال شما و یا متعلق به خودم نیستم و بخصوص شهادت دوست عزیزی که داشت «شهید امیر غلباش» بر او خیلی اثر گذاشت.

به دیدن پدر و مادر شهید غلباش می رفت و آنها را دلداری می داد و می گفت منهم خط او را ادامه می دهم.

چندین بار پدرش با اصرار می خواست برای او عروسی بگیرد خودش قبول نمی کرد و می گفت فعلا من وظیفه ای مهمتر دارم که نمی توانم درباره آن قصور کنم بعد از چند روز دوباره به خدمت رفت و دو بار دیگر به مرخصی آمد و با دوستان خود به تفریح و گشت در طبیعت می پرداخت و حتی بعد از شهادتش دوستانش می گفتند که بهمن می گفت بیائید با هم باشیم و بگردیم که این آخرین دفعه است که من با شما هستم و زیاد عکس گرفته بود و چند روز قبل از شهادتش عکس به دوستانش داده بود  و گفته بود این عکسها از من به شما یادبودی او با مهربانی خاص با همه روبرو می شد او چنان تاثیری روی دوستانش گذاشته بود که همه داوطلب به جبهه نبرد علیه کفر شده بودند بلی با همه خداحافظی کرد و برای آخرین بار رفت و در جبهه کوشک با خون سرخش نهال انقلاب اسلامی ایران را آبیاری کرد.

در تاریخ  ۶۰/۱۰/۱۵ به خدمت نظام اعزام شد و در سن ۲۲ سالگی و در روز ۶ شهریود ماه ۶۱ پیکر پاک او در زادگاهش روستای حسن آباد به خاک سپرده شد.

مبارک باد شهادتش

پیروز باد انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی

 

    درصورت هرگونه سوال و راهنمایی با شماره زیر تماس حاصل فرمائید
    ۰۹۱۷۱۳۰۱۷۴۸

    Leave a Reply