شهدای داراب

متن وصیت نامه این شهید در اختیار سامانه قرار ندارد؛ در صورت اطلاع لطفا با ما در ارتباط باشید.

شهید بهرام قهرمانی

خانواده من و اهالی روستا روزگار خیلی زیادی نیست که عشایر بودیم و کوچ می کردیم،فرزندم بهرام در حال کوچ بودیم که خداوند او را به ما هدیه داد. بچه درشت هیکلی بود از همان بچگی خانواده به او علاقه فراوانی داشت،وقتی بهرام به سن سربازی رسید به خدمت رفت آنروزها پسر دایی اش شهید شده بود و ما خیلی نگران بودیم . از اینکه که بهرام هم شهید شود روزی که از مرخصی آمده بود گفتم بهرام چرا کم به مرخصی می آیی دلمان برایت تنگ می شود گفت پدرجان ناراحت نباش اگر خدا بخواهد من از خدمت برمی گردم اگر هم خواست خدا نباشد هیچ کس جلودارش نیست من باید بروم و تقاس خون پسر داییم را بگیرم و ان شاءالله اینکار را خواهم کرد.من که از او و بسیاری از جوانان دیگر این مملکت که عزیز تر نیستم همه جوابش این شده بود که می خواهم تقاس خون پسر داییم را از صدامیان بگیرم.

راوی:ایاز قهرمانی