شهید اله بخش یزدان پناه

شهید اله بخش یزدان پناه
تاریخ تولد: 1339/04/03
تاریخ شهادت: 1366/01/19
محل شهادت: شلمچه

SKU: 1071 Category:
 نوع ایثار: شهید  
 نام: اله بخش نام خانوادگی: یزدان پناه
 نام پدر: حسن نام مادر: –
 تاریخ تولد:۱۳۳۹/۰۴/۰۳ تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۰۱/۱۹
 وضعیت تاهل: متاهل دین و مذهب: اسلام-شیعه
 نحوه شهادت: – عملیات: کربلای ۸
 محل شهادت:شلمچه محل تولد: فارس-داراب
 محل دفن: جنت شهر مسئولیت در جبهه:-
 تحصیلات: ابتدایی رده اعزام کننده: بسیجی

وصیتنامه شهید والامقام الله بخش یزدانپناه

بسم الله الرحمن الرحیم

 

«الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ»[۱]

وصیت نامه بنده حقیر خداوند، الله بخش یزدانپناه.

با درود و سلام فراوان بر ساحت مقدس ولی عصر(عج) و با سلام بر یگانه رهبر و یگانه مرجعمان حضرت امام خمینی و با درود و سلام بر شما امت شهید پرور داراب و ده خیر.

در حالی که آگاهانه و با کوله باری از گناه رهسپار دیار عاشقان شهادت می شوم، شهادت می دهم که خدایی جز خدای محمد(ص) وجود ندارد و به خاتمیت پیغمبر اکرم(ص) یقین کامل دارم و ولایت ائمه معصومین را با جان و دل پذیرفته ام و به ولایت فقیه معتقد بوده و می باشم.

و می بایست آخرین رسالت خویش، یعنی تبلیغ دین خدا را انجام دهم. بنابراین اقدام به نوشتن چند کلمه تکه پاره به عنوان آخرین یادداشت تقدیم به دوستان حزب اللهیم ذکر می کنم:

۱- تذکر به کسانی که از اول می گویند: جنگ کی تمام می شود؟! جنگ خود یک نوع زندگی است و باید در جامعه ما مسلمانان باشد و باید بدانیم هدف جنگ چیست؟ اگر هدف مادیات باشد، باید بگوییم جنگ کی تمام می شود و اگر هدف خدایی باشد، مسئله ای نیست که جنگ باشد یا نباشد. و اگر برادران عزیز هدف شما خدا باشد و برای خدا خدمت می کنیم، جنگ نشد کار دیگری!

در هر صورت باید جهاد کنیم، چه در جبهه نبرد جهاد کنی و چه در پشت جبهه. کارگر باید جهاد کند، زارع باید جهاد کند. زندگی یعنی جنگ و تا زمانی که انسان زنده است، باید جهاد و مبارزه کند، با هر چه که زور است و این اصل بر ما مسلم است که ما پیروزیم، وعده خدای تبارک و تعالی است. اگر هدف«الله»باشد و وسیله ما«الله اکبر» و راهمان«شهادت»، پیروزیم و هیچ شکی در آن نیست.

۲- نصیحت به برادران که از جبهه و جنگ و نسبت به امور جبهه و جنگ بی خبرند و بی تفاوت اند. و ای جوانان! نکند که در رختخواب ذلت بمیرید، که حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد. مبادا در حال غفلت بمیرید، که علی(ع) در محراب عبادت شهید شد و در حال بی تفاوتی بمیرید، که علی اکبر حسین(ع) در راه حسین(ع) با هدف شهید شد.

۳- نصیحت به پدر و مادران؛ که از رفتن برادران، فرزندان و شوهران به جبهه جلوگیری می کنند! مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید، که فردا در صحرای محشر نمی توانید جواب حضرت زهرا(س) را با پهلوی شکسته بدهید و جواب زینب (س) که تحمل شهادت ۷۲ تن نمود را بدهید.

برادر، پدر، مادر و خواهر؛ مبادا استغفار و دعا را از یاد ببرید، که بهترین درمانها برای تسکین درد هاست و همیشه به یاد خدا باشید و در هیچ مکانی خدا را فراموش نکنید و همیشه در راه خدا قدم بردارید و هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیندازند و وحدت شما را از هم جدا نکنند. اگر چنین کردند، روز بدبختی مسلمانان و روز جشن ابرقدرتهاست. حضورتان را در جبهه های حق علیه باطل ثابت نگه دارید و در امام دقیق شوید و سعی کنید عظمت او را دریابید و خود را تسلیم او سازید و صداقت و اخلاق خود را در همه جا حفظ کنید.

۴- برادران؛ شرم می کنم که اسم شهید به روی خود بگذارم. ولی خداوند ارحم الرحمین است، شاید این بنده خوار خود را به حسین(ع) ببخشاید و اگر فیض شهادت نصیبم گردید، آنها که پیرو خط سرخ امام خمینی و ولایت فقیه نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند، در تشییع من شرکت نکنند و بر مزارم نگریند، که ولله راضی نیستم. ولی باشد که بدنهای پاره پاره شهدا آنها را به رحمت ایزدی نزدیک کند. ولی به آنها می گویم؛ لحظه ای بیندیشید! ای کسانی که دعوای اسلام و مسلمین می کنید، اسلام بدون ولایت به درد من و امثال من نمی خورد و به درد شما نیز نمی خورد.

۵- سلام مرا به امام امت و رهبر و مرجعم، بت شکن تاریخ، خمینی کبیر برسانید و بگویید تا آخرین قطره خونم سنگر اسلام و جمهوری اسلامی را ترک نخواهم کرد و با خدا پیمان می بندم که در تمام کربلاها، با حسین(ع) و پدرشان علی(ع) همراه و همگام باشم و سنگر آنها را خالی نکنم تا هنگامی که تمام احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان(عج) برفراز آید.

و بعد دوستانم و امت شهید پرور؛ امیدوارم از حرفهای این بنده حقیر و ذلیل ناراحت نشوید، چون انسان وظیفه و تکلیف الهی دارد و امیدوارم که نهایت بهره برداری شود و مانند وصیت نامه های دیگر شهدا، به دست فراموشی سپرده نشود.

۶- پدر و مادرم؛ سلام گرم حقیر را از سرزمین خونباز خوزستان بپذیرید. پدر و مادرم؛ به حق خون گلوی نازنین علی اصغر امام حسین(ع) مرا حلال کنید.

پدر و مادرم؛ من در دوران عمرم نتوانستم کوچکترین خدمتی به شما بکنم، امیدوارم که بتوانم با مرگم به شما خدمتی کنم.

پدر و مادرم؛ از شما تقاضا دارم، نگویید ما تنها فرزند خانواده را از دست داده ایم، بلکه بگویید ما فرزندی نداشتیم، خداوند فرزندی به ما عطا کرد. زیرا انسان موقعی که شهید شود، تازه بدست می آید و همه ما روزی بدست می آییم که شهید شویم.

پدرم؛ در پایان شما را به خدا می سپارم و دست همسر و فرزندم را به دست شما می سپارم و امیدوارم فرزندم سربازی سربلند برای امام زمان(عج) و نایبش خمینی به بار آید و شما را نیز به عنوان قیم فرزند خویش محسوب کردم.

۷- دومین سلام به خواهرم، خواهرم؛ امیدوارم که مرا حلال کنید، چون در دوران زندگی دنیوی من خیلی به شما اذیت کردم. خلاصه از بزرگواری خویش ببخشید. خواهرم؛ می دانم که برای آمدن من لحظه شماری می کنی و من هم آرزوی دیدن شما را دارم. خواهرم! نمی شود دست پشت دست گذاشت و در خانه نشست، مگر خون این شهیدان می گذارد که انسان لحظه ای در حال بی تفاوتی به سر برد، به خدا قسم گریه مادران شهدا قلب مرا سوراخ سوراخ می کرد.

خواهرم؛ تو هم برادر و هم خواهرم بودی، چون من برادری نداشتم که پیامم را به مردم برساند. شما هم زینب وار و هم حسین وار پیام مرا بگوش مردم برسانید و بگویید و خدا را هم شاهد بگیرید که من حاضر هستم که برادرم به خاک سپارم، ولی حاضر نیستم که قلب نازنین امام زمان(عج) از ما و خانواده ما ناراحت شود. خواهرم؛ میثم برادر توست، هر چه می خواهی در حق من کنی، در حق او کن.

۸- و پیام بعدی من به دختر دایی ام و همسرم و مادر میثم؛ امیدوارم که مرا حلال کنید. چون در این دوره کوتاه مدت زندگی دنیوی که با هم بودیم، من خیلی شما را ناراحت کردم و برای رضای خدا مرا ببخشید. چون زن و مرد از هم حقی دارند که بزرگترین احقاق، حق گذشت می باشد و از شما تقاضا دارم که تنها یادگارم میثم را به هر نحو که خود صلاح می دانید، تربیت اسلامی کنید و اگر یادی از پدر کرد، به او بگویید: صدام پدرت را کشت. پدرت می خواست  به کربلا و زیارت آقایش حسین(ع) رود، ولی صدام با ضرب گلوله او را به خاک افکند و هر موقعی که به بالای قبرم آمدی، حتماً فرزندم را نیز بیاورید.

۹- سلام بعدی من به دایی محترم و زن دایی محترم، مادر عبدالرحمن این شهید بزرگوار.

دایی جان؛ امیدوارم که مرا حلال کنید، من به روی شما خجالت می کشم. چون آنچه واجب بود در حق شما انجام دهم، نکردم و امیدوارم که با مرگم بتوانم جبران کنم. چون من در زندگی فرزند خوبی برای شما و همچنین مادر شهید عبدالرحمن نبودم.

۱۰- سلام بعدی من به کلیه دایی ها و خاله هایم؛ امیدوارم که مرا حلال کنید، که خداوند در عوض به شما خیر عطا کند.

۱۱- و سلام بر کلیه مردم شهید پرور ده خیر، همه و همه! امیدوارم که مرا حلال کنید. چون من یک نفر بودم که زیاد غیبت کردم، شما را قسم می دهم به پهلوی شکسته فاطمه زهرا(س) که فقط و فقط برای رضای خدا مرا حلال کنید و هر کس هر بدی در حق او کرده ام، مرا حلال کند و اگر مرا حلال کرد، در روز قیامت قول کتبی به او می دهم که اگر بتوانم به او کمک کنم.

و از کلیه مردم تقاضا دارم که این بنده خوار خدا چیزهایی که در من نیست، را به من نگویند. مثلاً نگویند: نمازش ترک نمی شد. چون که من هنوز نماز عادی خودم را صحیح نمی خواندم و اگر از صمیم قلب مرا حلال کردید، هفده رکعت نماز برای بنده بخوانید، که خدا درعوض یک رکعت ثواب هفتاد هزار رکعت نماز به شما عطا می کند. و از تمام دوستان و اقوام و خویشان تقاضا دارم که به خانواده ام سری بزنند و آنها را یاد کنند و برای بنده حجله نبندید و اگر حجله هم بستید، به یاد شهیدان ناکام، که اولین آنها شهید محمود احمدی پور بود تا شهید آخرمان که شهید کهزاد مرتضوی است، ببندند.

از کلیه مردم، پدر، مادر، خواهرم، همسرم و اقوام و خویشان تقاضا دارم، اگر برای بنده گریه کردند، به یاد مصایب حضرت زینب(س) باشد.

مدت دو سال نماز و روزه برایم بگیرید و مقداری پول در ده خیر بدهکارم و در دفترچه یادداشت کردم، آن را بردارید و به صاحبانش بدهید، چون خودم شتابزده رفتم وقت نکردم. و در پایان اگر کسی دیگری از پول یا هر چیزی به بنده طلبکار است به پدرم رجوع کرده و از ایشان بگیرد. شما را به خدا قسم، هر کس هر چه از بنده می خواهد به پدرم رجوع کند و اگر الآن هم یادش نیست، اگر تا دو سال دیگر هم یادش آمد، باید به خانواده ام خبر دهد

شهادت لاله ها را چیدنی کرد

به چشم دل خدا را دیدنی کرد

ببوس ای خواهرم قبر برادر

شهادت سنگ را بوسیدنی کرد

خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار.

والسلام- الله بخش یزدانپناه

اهواز-  پادگان امام خمینی- مقر گردان کمیل

 

 

[۱]. توبه، آیه۲۰:( کسانى که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته‏اند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اینان همان رستگارانند.)

#شهید اله بخش یزدان پناه

<خاطرات زیرگفته های خانم عطیه یزدان پناه همسر محترم شهیداله بخش یزدان پناه ازشهیدگرانقدراله بخش.>

من باشهیداله بخش پسرعموودخترعموبودیم درابتدای زندگی مان بخاطر دخالت خانواده در زندگیمان کمی سخت گذشت ولی اله بخش برایم دلگرمی بود برای ادامه زندگی.من در سن تقریبا بچگی که بودم پدرم جبهه می رفت دوست داشتم پدرم درجبهه شهیدشود درهرحال بچه بودم باهمان ذهنیت دوست داشتم اگرپدرم شهیدنمی شود شوهرم شهیددرراه خداباشد.شوهرم راتشویق میکردم که به جبهه برود،فرزندم میثم تازه به دنیاآمد یک ماهش بود که پدرش شهیدشد.
اله بخش اززمان رژیم گذشته درتظاهرات شرکت میکرد گاهی درده وگاهی درشهرداراب.بادوستش می آمدندوبرعلیه شاه تظاهرات می کردند.من به آنهاافتخارمیکردم.اله بخش اهل نمازوروزه بودومتصیدبودبه عباداتش.احساس مسئولیت شدیدی می کرددرتقابل تقوا.می شدلباس خودرامی بخشید،پتومیبخشید،گاهی غذایش یابرنج اگردرخانه داشتیم به مستمندان کمک میکردمی برددرمنازلشان حتی افاغنه مقیم جنت شهرازاوکمک می گرفتند.بسیارانسان احترام گذاری بودشهیدوقتی درتنگه هرمزرفته بودبرای دفاع ازانقلاب نذرکرده بودوبه من گفت اگردختری خدابه ماداد اسمش رافاطمه بگذاراگرهم پسربودنامش رامیثم انتخاب کن.پدرش روزی به اوگفت:پدرشماتک فرزندخانواده ای ،دیگربه جبهه نرووکافی است اودرجواب گفت:‌پدردراسلام نیامده هرکس تنهاپسرخانواده بوددیگرنمی خواهدبه جبهه برود.جبهه به مانیازداردبه نیرونیازداردمرا تشویق کنیدتا بروم ،برای آخرین بارکه میخواست به جبهه برودبه توصیه مادرش گفتم تومیروی تکلیفه من وبچه ات چه میشود،برای اینکه شایدنرود،اوگفت شماخداداریدوبچه وشمارابه خدا می سپارم گفتم اگربچه ات راتحویل نگیرم چی گفت: بچه رابه پرورشگاه می برم.منکه ازته دل این حرف هارانمی زدم دیدم واقعامصمم است به رفتن.
آخرین سفارشش این بوددرتربیت میثم کوتاهی نکنید.خداحافظی کردورفت.
{یادوخاطره اش همیشه جاویدباد.}

    درصورت هرگونه سوال و راهنمایی با شماره زیر تماس حاصل فرمائید
    ۰۹۱۷۱۳۰۱۷۴۸

    Leave a Reply