شهید ابراهیم نوروزی

شهید ابراهیم نوروزی
تاریخ تولد: 1337/10/06
تاریخ شهادت: 1364/11/21
محل شهادت: اروند رود

 نوع ایثار: شهید  
 نام: ابراهیم نام خانوادگی: نوروزی
 نام پدر: اله قلی نام مادر: –
 تاریخ تولد:۱۳۳۷/۱۰/۰۶ تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۱
 وضعیت تاهل: متاهل دین و مذهب: اسلام-شیعه
 نحوه شهادت: – عملیات: والفجر۸
 محل شهادت:اروند رود محل تولد: فارس- داراب – روستای لایزنگان
 محل دفن: فارس- داراب- روستای لایزنگان
مسئولیت در جبهه:-
 تحصیلات: ابتدایی رده اعزام کننده: پاسدار

وصیتنامه شهید والامقام ابراهیم نوروزی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

«الَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ»[۱]

وصیت نامه بنده حقیر خدا، ابراهیم نوروزی، فرزند الله قلی، شماره شناسنامه:۷۱، تولد:۱۳۳۷، لایزنگان داراب فارس.

با سپاسگزاری و شکر فراوان از خداوند که به ما نیرو بخشید و به ما توان آن داد، تا بتوانیم در جبهه های حق بر علیه دینش جهاد نماییم.

با درود و سلام بر امام زمان(عج) و با درود بر امام امت، چراغ روشن زندگی تاریک ما و امید همه مستضعفان و محرومان جهان و با درود و سلام بر ارواح طیبه شهدا، سلام بر کاروان سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله حسین(ع) و درود بر رزمندگان اسلام، این سلحشوران جبهه های حق بر علیه باطل. سلام بر خانواده صبور شهدا که با صبرشان امام امت را یاری نموده، تا مستضعفین جهان از زیر بار مستکبرین نجات دهد و شکر و ثنای خدای بزرگ را که منت بر من نهاد و مرا در خانواده ای مسلمان آفرید و در دامن پر محبت این خانواده پرورش داد و حکومت اسلامی به رهبری عالیقدرش بر ما ارزانی داشت.

چند کلمه ای را به عنوان آخرین صحبت هایی که یک جوان هنگام وداع با دنیا می تواند داشته باشد بر روی کاغذ می آورم. نمی دانم از کجا شروع کنم و این که نوشته ام، صحبت بر این است که فرض کنید با شما رو در روی سخن می گویم.

نمی دانم از کجا شروع کنم! آیا از گناهانی که فراوان مرتکب شده ام؟ آیا از راههای کج و خطا و منحرفی که بسیار رفته ام؟ آیا از ناراحتی هایی که برای خانواده ام و برای برادران پاسدار و برای همسایگان و برای دوستان و اقوام و برای مردم به هر نحوی بوجود آورده ام؟ یا از این که نتوانستم به طور واقعی بفهمم جمهوری اسلامی یعنی چه؟ و نتوانستم آنچنان که وظیفه مسلمان است به این نهضت مقدس که در خدمت اسلام و مردم اسلامی است خدمت نمایم!

اما، این را نمی دانم که اگر لیاقت شهادت پیدا کردم، همه این گناهان بخشیده می شود و این در صورتی وجود دارد و امکان دارد که شما خانواده ام خوب و محترم و شما مردم مسلمان که احیاناً در حقتان ظلمی انجام داده ام، مرا ببخشید که آنگاه خدا مرا می بخشد. با خلوص و صداقتی که در جبهه وجود دارد، امکان دارد شهادت به وجود آید. اما بعد از این کلمات، می خواهم هدفم را از جبهه رفتن برای شما بگویم، تا اگر ابهامی باشد برطرف شود.

ابتدا باید بگویم چه چیز باعث این رفتن شد. این بر همه معلوم است زمان، زمان طاغوت و ظلم و ستم شاهنشاهی بود. اگر قرار بود اسلام و آیین اسلام و احکام قرآن از زیر نظر سفاکان پلید بدست ما برسد، هرگز ما مرد جنگ و مبارزه نبودیم. پس این برکت و نعمت از کجا نصیب ما شد؟! از آنجا که امامی آمد که الگوی اسلامیت و انسانیت، الگوی مردانگی و گذشت و نمونه شب زنده داران و عابدان بود. امامی که بت خانه های پر از بت زمان را ابراهیم بت شکن و کربلای جنوب و غرب کشور را حسین زمان شد و به ما درس زندگی کردن و مبارزه نمودن با کفر را آموخت و قرآن را فقط از سر قبر خواندن نجات داد و طریق خواندن و عملی کردن آن را به ما آموخت. این جا بود که بر اثر به وجود آمدن جنگ تحمیلی و به واسطه استفاده صحیح از قرآن، با معنی مبارزه و جهاد آشنا شدم. زیرا در میان آیات خداوند در قرآن کریم، در سوره توبه به آیه ای برخورد کردم که موقع و وقت عمل کردن به آن رسیده بود و می بایست به آن مصداق عینی بخشم که؛«الَّذِینَ آمَنُواْ»[۲] آنان که ایمان آورده اند، من خیال خودم ایمان آورده ام. اما این بستگی به این دارد که تا چه حد مورد قبول خدا واقع شده باشم. اینجاست که به قسمت دیگر آیه مصداق بخشم که؛«َهَاجَرُواْ»[۳] ، هجرت کردن. از کجا به کجا؟ از مادیات، ثروت و تجملات دنیا به معنویات و زهد و تقوای الهی. از ظلم، ستم و نابرابری به عدالت و برابری. از زشتی، نافرمانی و رذیلت به احسان، نیکی، بخشش و فضیلت. از خیل راههای کج و منحرف بریدن و فقط به صراط مستقیم رفتن و بعد در مکانی که آن را تنها یک مرحله از هجرت است.

از کنار پدر و مادر، برادران و خواهران، زن و فرزند و همه کسانی که دوست داریم و با تمام آرزوهایی که یک انسان و مخصوصاً یک جوان می تواند داشته باشد، جدا شدن و به دیار عاشقان شهادت، سرزمین پاکان، به زیر خمپاره و آتش های دشمن رفتن! من این کار را در حد خودم انجام دادم. اما همه این کارها طبق آیه قرآن باید«فی سبیل الله»، فقط برای خدا باشد. اینجاست که کار مشکل می شود. اینجاست که باید هدف مشخص شود. و مسیر حرکت معلوم گردد و من امیدوارم این ایمان و هجرت من فقط برای رضای خداوند باشد، انشاءالله.

ولی با وجود همه اینها، می بایست مایه گذاشت و می بایست در این راه سرمایه گذاری کرد.

و قرآن می گوید که:«بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ»[۴]،با مالها و جانهایشان. من با جان خود و با این نفس ناچیز و تن ضعیف خود تمام گلوله های دشمن را به جان می خریدم، تا این قسمت از آیه شریفه نیز عمل شود. اما«بِأَمْوَالِهِمْ»؛ زیرا ما که با یک دست لباس به جبهه بیشتر نیامده ایم و مال زیاد هم نداریم که در این راه بدهیم. زیرا قرآن مجید می فرماید:«ا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ن حزب الله هم المفلحون»[۵]، و این وعده خداست اگر می خواهیم رستگار شویم، این چنین باشد.

من از این جا بیان می کنم: برادران و خواهران؛ اگر کسی این جبهه های نبرد حق علیه باطل را ببیند و ساکت بنشیند، مسلمان نیست. هر کسی این تجاوزها و جنایات آمریکا و اسراییل و صدام را ببیند و بی تفاوت باشد، مسلمان نیست. و هر کسی فریاد؛«هل من ناصر ینصرنی» حسین زمان را از گوشه جماران بشنود و لبیک نگوید، مسلمان و شیعه علی ولی الله و رهبر و حسین ثارالله(ع) نیست. چطور می تواند ساکت بنشیند در حالیکه نونهالان سیزده ساله و پیران هشتاد ساله را در جبهه، قطه قطعه کنند؟!چطور بی تفاوت باشیم در حالی که خواهران مسلمان ما را در جنوب و غرب کشور، به اسارت بگیرند؟! چطور ساکت باشیم، در حالی که قرآن و احکام اسلام ما را در رادیوهای بیگانه و مزدور به استهزاء و مسخره بگیرند و ملت مستضعف اسلامی را در گوشه  و کنار دنیا به استثمار و بردگی بکشند؟ و در این صورت، این چه مسلمانی است؟ این چه ایمان و اعتقادی به خدا و این چه شیعه بودن، این چه علی گونه بودن و علی وار زندگی کردن است؟!

علی(ع) کسی است که فریاد می زند:«من با شکم سیر بخوابم و اطرافم را شکم های گرسنه و جگرهای تشنه فرا گرفته باشد.» این است که شکم های گرسنه در گوشه و کنار دنیا، زیاد پیدا می شود. پس به هوش باشید و به پا خیزید. شمشیرها و سلاحها را بردارید که پیامبر بزرگ اسلام(ص) می فرماید:«بهشت زیر سایه شمشیرها است.» بپا خیزید و دنیا را از استثمار و استکبار نجات دهید. اگر در این راه لرزشی و ترسی دارید، اگر احساس ضعف می کنید، زیاد ذکر خدا بگویید و خدا را یاد کنید که؛«أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[۶]، که با یاد خداوند و ذکر خدا و به وسیله نام او دلها آرامش پیدا می کند. یورش ببرید بر تمام جبهه های ظلم و ستم، تا محو کامل این جنایتکاران از صفحه روزگار مقاومت و پایداری نمایید. زیرا این است مکتب ما و این است رسالت ما و این است دستور دین مقدس ما.

و پیامم به شما این است که درخانه نشستن و از بین رفتن و مثل آب ثابت گندیدن، کجا و مسلمان بودن کجا و همچون شیر غریدن و مثل آب پر تلاطم بودن، کجاست! اسلام مسلمان بی تفاوت و خانه نشین نمی خواهد. اسلام مرد میدان و مبارزه می خواهد. با نفس سرکش و هوای غالب و مبارزه با تمام مادیات و تجملات دنیا و مبارزه با تمام آن چیزهایی که آدمی را پایبند به این دنیای فانی می کند.

بلی، آخر مبارزه با استکبار، استعمار، شرک، کفر و الحاد در تمام جهان و این است که می گوییم: “ما زنده به آنیم که آرام نگیریم، موجیم که آسودگی ما عدم ماست”. پس سست نباشید که آدمی را به زبونی و خواری و بندگی غیر خدا کردن، می کشاند و اینها آدمی را به جهنم می فرستند. که به گفته خدا، بسیار بد جایی و این فقط شهادت است که آدمی را از آنها نجات می دهد و بهشت را نصیب می کند.

ما که یک بار بیشتر نخواهیم مرد، چه بهتر که با عزت از این دنیا برویم. و من به این مکان مقدس، به عنوان یک وظیفه قدم گذاشتم. امیدوارم که« فی سبیل الله» باشد و من خجالت می کشیدم که در کنار خانواده شهدا باشم و آنها بهترین عزیزان را از دست داده باشند. باید حرکت کرد و راه شهیدان را دنبال کرد. باید دید، پیام خون این عزیزان به ما چه می گوید؟ ندای امام، آن امید محرومین به ما چه می گوید؟ امروز غیر از زمان دیگر است، در این شرایط حساس باید حرکت کرد تا در قیامت شرمنده نباشیم. این اسلام که دندان مبارک پیامبر(ص) و سر مبارک امام حسین(ع) و علی اکبرها و قاسم ها فدایش شدند، جان ما دیگر ارزشی ندارد.

خداوندا؛ من چند بار به جبهه آمدم، اما گناهانم نگذاشت که توفیق شهادت مرا نصیب گردد. هم اکنون این فیض عظیم را نصیبم گردان و گناهانم را ببخشای. به این امید می آیم که به معشوق حقیقی برسم.

و پیامم به کلیه مردم ایران این است؛ که امام امت را رها نکنند و سنگرها را خالی نگذارند و از روحانیت پیرو خط امام، حمایت کنند و دشمنان اسلام را خوار و ذلیل گردانند.

پیامم به مردم (لایزنگان) این است که وحدت هر چه بیشتر داشته باشید و تفرقه نداشته باشید و دست به دست هم دهید تا تمام مشکلات حل گردد، امروز روز جدایی نیست. در سایه وحدت می شود دنیا و آخرت را اصلاح کرد و اگر خدای ناکرده کسانی هستند که هنوز نداسته اند اسلام یعنی چه! آنها را در ابتدا ارشاد و سپس با قوانین دیگری با آنها رفتار کنید،(در شرایط امر به معروف و نهی از منکر) و ادامه دهنده راه شهدا باشید و سلاح به زمین افتاده مرا بر گیرید و چنان باشید که اسلام از شما می خواهد.

اما چند سخن با مادرم:

مادرجان؛ شما که با شیره جان خود مرا پرورش دادید و با محبت اهل بیت(ع) مرا بزرگ کردی و در زمان فقر و بی چیزی با آن فشار زندگی، مرا به مکتب فرستادی و علاقه داشتی که در اواخر عمر عصای پیری تو را بگیرم و در کنار هم باشیم و من امید و آرزوی تو بودم. لیکن هم اکنون که خود شاهد این صحنه هستید که هر روز گلی از ما پرپر می گردد. لذا من رفتم تا به وظیفه خود که همان خدمت به اسلام است، عمل کنم.

شما ای مادر؛ خود موافق این کار بودید و می دانم که خبر شهادت من برایت مشکل است، اما باید استقامت کرد. و از شما می خواهم که اول مرا حلال کنید و بر سر قبرم که آمدی، برایم از خداوند طلب مغفرت کنی و در جلسات زیاد گریه نکنی. و من یک امانت برای شما بیش نبودم، چه بهتر که این راه را انتخاب کردم.

مادر؛ از فرزندانم حمایت کن و نگذار غبار یتیمی بر سرشان باشد. و برایم گریه نکن، گر چه مخالف گریه کردن نیستم. اما چنان باشید که دشمنان اسلام شاد نگردند.

مادرجان؛ به خداوند که عاجزم با چه رویی حرفهای خود را برای شما بنویسم. چون در مدت زندگی هرگز نتوانستم به قدر یک سر سوزنی محبت و زحمات شما را جبران کنم. امیدوارم که مرا ببخشید و از شما می خواهم که یک وقت عاطفه مادری و فرزندی باعث تضعیف روحیه شما نگردد و هر وقت که ناراحت شدی و گریه کردی، به یاد دیگر شهدا گریه کن و با ناراحتی کردن زیاد مرا آزرده خاطر می کنی. با روحیه قوی با مردم برخورد کن، که دشمنان اسلام خوشحال نگردند و اگر ناراحتی به تو روی آورد، مصیبت زینب کبری(س) را بیاد بیاور و از آن شیرزن اسلام درس بگیر و رهرو او باش.

و اما برادرم؛ شما که از من بزرگتر هستید، مرا در ابتدا حلال کنید و پیام خون مرا به مردم برسانید. و از فرزندانم حمایت کن و برای من از اقوام و دوستان حلال بودی طلب نمایید و هر وقت که بر سر قبرم آمدی، برایم از خداوند عالم طلب مغفرت کن و کمی بالای قبرم قرآن بخوان و هر وقت که قلبت شکسته شد، به جان امام و رزمندگان دعا کن. و از تو می خواهم که به مادر بیش از بیش خدمت کنی.

برادر عزیزم؛ فرزندم محمدرضا را با فاطمه هر دو به مدرسه بفرست و محمدرضا در حد امکان به حوزه علیمه بفرست تا علوم اسلامی کسب نماید. برادر؛ من خوب نتوانستم حق برادری را اداء کنم، شما مرا حلال کن خبر شهادت من می دانم که مشکل است برای شما ولی شهادت برایم سعادت و برای شما یک مسئولیت است. به خون من افتخار کن و با انجام مسئولیت خود راه مرا ادامه دهید. امیدوارم آنهایی که در این صف پیکار هدف مرا دنبال می کنند خوب  هدفم را بشناسند. آنقدر به جبهه می روم و می جنگم تا شهید شوم. ای جوانان! نکند در رختخواب بمیرید, که حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد. ای جوانان! نکند در غفلت بمیرید, که علی(ع) در محراب عبادت شهید شد. مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید, که علی اکبر حسین(ع) با هدف شهید شد…

ای مادران! مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلو گیری کنید که فردا در محضر خدا نمی توانید جواب زینب(س) را بدهید که تحمل هفتاد و دو شهید را نمود و برادران استغفار و دعا را از یاد نبرید, که بهترین درمانها برای تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید و هرگز دشمنان در بین شما تفرقه نیندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا نکنند, که اگر چنین کردند روز بدبختی مسلمانان و روز جشن ابرقدرتهاست. حضورتان در جبهه های حق علیه باطل ثابت نگه دارید, در امام بیشتر دقیق شوید و سعی کنید عظمت او را بیابید و خود را تسلیم او سازید و صداقت و اخلاص خود را همچنان حفظ کنید. اگر فیض شهادت نصیبم گشت آنان که پیرو خط سرخ خمینی نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند, بر من نگریند و بر جنازه من حاضر نشوند. اما باشد که دماء شهدا آنان را نیز متحول سازد و به رحمت الهی نزدیکشان کند.

چنانچه شهادت نصیبم شد و جسدم پیدا گردید در زادگاهم لایزنگان در گلزار شهدا قبرم نمایید و از هموطنان و آشنایان می خواهم که وصیت نامه مرا در گلزار[شهدا] بخوانید به حد امکان بگذارید مادر و خواهرانم و برادرم و همسرم و فرزندانم خوب جنازه مرا ببینند و به آنها مهلت بدهید تا گوشه کفنم را بالا زنند و رویم را یک بار دیگر ببینند و شب جمعه اول دعای کمیل یا توسل روی قبرم بخوانید. و ای برادران سپاه و ای دوستان عزیزم و ای امت دلاور مسلمان؛ بدانید که تنها راهی که می تواند برایمان افتخار باشد، اطاعت مطلق از ولایت فقیه است که در راس آن امام عزیزمان وجود دارد. و برادران چند سخنی از سالار شهیدان:«ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی و فیا  سیوف خذینی»،«اگر دین حضرت محمد(ص) استوار نمی گردد مگر به کشتن من، پس ای شمشیرها به طرف من بیایید.» و اگر این بدنها ساخته شده است که آخر بمیرد، پس چرا در راه خدا قطعه قطعه نگردد.

در معبد عشق جان فدا باید کرد

یعنی به حسین اقتدا باید کرد

با سر به لقای یار باید رفتن نتوان

دینی است که این گونه اداء باید کرد

سلام مرا به رهبر عزیزم برسانید و بگویید که تا آخرین قطره خونم سنگر اسلام را ترک نخواهم کرد و با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین(ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام زیر پرچم اسلامی امام زمان(عج) به اجرا در آید.

خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار، از عمر ما بکاه به عمر او بیفزا.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

ابراهیم نوروزی- ۱۳۶۳/۱۱/۲۵

 

[۱]. توبه، آیه۲۰:( کسانى که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته‏اند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اینان همان رستگارانند.)

[۲]. همان.

[۳]. همان.

[۴]. همان.

[۵]. مجادله، آیه۲۲.

[۶]. رعد، آیه۲۸.

خاطرات

شهید ابراهیم نوروزی
شهید ابراهیم نوروزی در سال ۱۳۳۸ در روستای لایزنگان در خانواده‌ای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود.وی در آن موقع به دلیل نبودن مدرسه به مکتب رفت و سواد قرآنی آموخت و در مدت سه ماه قرآن را به صورت صحیح ختم نمود وی در سن ۱۳ سالگی ازدواج نمود و بعد از ازدواج با همسر خود بسیار مهربان و صمیمی بود وی که علاقه بسیار زیادی به اسلام و معارف دین مبین اسلام داشت در همان ابتدا مسیر روشن زندگی را پیدا نمود و در این مسیر رنج و ملامت زیادی را تحمل شد ولی تاثیری در مسیر روشن آن نداشت وی از همان موقع راه خود را که راه حضرت علی و راه تمام امامان بود مشخص کرد و به راهش تا آخرین نفس ادامه داد.
یکی از بهترین کارهای شهید تشکیل کلاس قران در منزل بود که در حدود۷۰ نفر قران خواندن را از او آموختند باتوجه به مشکلات آن زمان(زمان شاه) که با هر گونه حرکت انقلابی مخالفت می شد و گروهی را تشکیل داده بود و بر خلاف شاه کارهایی از قبیل پخش اعلامیه های امام خمینی که از قم برای ایشان فرستاده می شد می پرداختند که با مخالفت یکی از افرادی که با امام مخالف بود و در حزب رستاخیز بودند بارها مورد دعوا و تهدید او قرار گرفت. یکی دیگر از کارهای ایشان تاسیس کتابخانه در لایزنگان بود که برای جوانان نقش مهمی در انتخاب مسیر زندگی داشت این کتابخانه مدل تشکیل برخی از جلسه ها بود که در آن زمان نمی گذاشتند همین گونه کار های انقلابی انجام گیرد در واقع آنجا محل مخفی کردن بعضی از کتاب هایی بود که در آن زمان قاچاق به حساب می آمد از قبیل رسانه امام خمینی و عکس امام خمینی و غیره. وی در آن زمان علامه هایی برای تبلیغ دین اسلام از قم دعوت می نمود که در مسجد جامع همانجا برای مردم بر ضد شاه سخنرانی می‌کرد یک روز که مردم در مسجد بودند و آخوندی به نام شیخ صابری که از قم برای تبلیغ به آن جا آمده بود همان فرد فاثق یک نفر را مامور کرد و به او پول داده بود که نواری از سخنرانی پر کند و به ساواک بدهد تا شهید نوروزی را دستگیر کنند و به زندان بیاندازند که با هوشیاری آن شهید توانستند آن نوار را از او پس گرفته و شب هنگام آن شیخ را از لایزنگان به سمت قم فرستادند این اتفاق در سال ۱۳۵۵ رخ داد.
_________
یکی دیگر از خاطرات این شهید بزرگوار که در سال ۱۳۵۶ اتفاق افتاد هنگامی که طلبه ای از قم آمده بود و همراه با آیت الله نسابه پدر سیدجواد نسابه در منزل شهید نوروزی بودند و در آن موقع در مسجد مشغول سخنرانی بر ضد شاه بودند در حضور ما صبح نیروهای پاسگاه رژیم به منزل شهید حمله کردند و از جسد آن شهید در مورد میهمانان سوال کردند و بعد متوجه حضور آنها در مسجد شدند و به مسجد رفتند و مسجد را محاصره کردند و به طرف آیت الله نسابه نشانه روی کردند و از وی خواستند که بر مایه رژیم حرفی نزند و در تمام طول سخنرانی وی را محاصره کرده بودند.
_________
یکی دیگر از خاطر این است که هنگام ورود امام خمینی به ایران با چند نفر از دوستان با یک مینی‌بوس به داراب آمدند و هنگامی که از داراب برگشتند همراه با عده ای دیگر برای دیدار با امام راهی قم شدند و بعد از برگشتن در روستا با کمک اهالی روستا و جمع‌آوری لوازم مورد نیاز جشنی با شکوه را برگزار کردند و شیرینی و شکلات بین مردم پخش کردند و پس همه را برای ناهار دعوت نمودند این خاطره بسیار شیرین بود.
__________
اینجانب احمد رشیدی یکی از دوستان شهید نوروزی هستم که در سال ۵۶ با ایشان آشنا شدم و ایشان مردی بود مذهبی که دائم به فکر کمک به مستمندان و محرومان بود به طوری که در فصل زمستان و سرما پتو و چراغ گرم و همچنین برنج و روغن تهیه می‌کرد و شخصاً به درب به منازل فقرا می برد.
در ماه‌های محرم و صفر و رمضان روحانی از قم دعوت می کردیم و ایشان از یک روحانی در منزل خود پذیرایی می‌کرد و مراسم و جلساتی از قبیل دعای کمیل و توسل و زیارت عاشورا در اوایل انقلاب برای روشن کردن مردم و نیابت هایی که شاه خائن در کشور انجام می‌داد برگزار می نمود. وی همچنین در قبل از انقلاب با تهیه کتب و نوارهای مذهبی کتابخانه کوچک دایر کرده بود و با پخش آنها بین جوانان برای روشن کردن افکار آنها بر علیه رژیم طاغوت می‌کوشید و این فعالیت ها تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و با شروع جنگ تحمیلی از آنجا که احساس مسئولیت می کرد وارد سپاه شد و از همان اول که قدم به سپاه گذاشت به جبهه رفت و در آنجا ماند و از کشور دفاع می‌کرد وی طوری با دوستان و همرزمان خود برخورد می‌کرد که هر کسی یک روز با او بود دل شیفته اخلاق او می شد و دیگر نمی‌توانست از او جدا شود او در طول جنگ تحمیلی در جبهه‌های جنگ حق علیه باطل ماند و سرانجام در تاریخ۶۴/۱۱/۲۱ به درجه رفیع شهادت رسید.
خلاصه ایشان مردی به تمام معنا بود خدایی که این حقیر نمی توانم خصوصیات اخلاقی ایشان را بیان کنم.
راوی:احمد رشیدی(دوست شهید)

    درصورت هرگونه سوال و راهنمایی با شماره زیر تماس حاصل فرمائید
    ۰۹۱۷۱۳۰۱۷۴۸

    Leave a Reply