شهید آقامرتضی خرم

شهید آقامرتضی خرم
تاریخ تولد: 1345/06/01
تاریخ شهادت: 1364/11/21
محل شهادت: اروند رود

 نوع ایثار: شهید  
 نام: آقامرتضی نام خانوادگی: خرم
 نام پدر: حسین نام مادر: –
 تاریخ تولد:۱۳۴۵/۰۶/۰۱ تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۱
 وضعیت تاهل: مجرد دین و مذهب: اسلام-شیعه
 نحوه شهادت: اصابت تیر مستقیم به ناحیه کمر و پهلو عملیات: –
 محل شهادت:اروند رود محل تولد: فارس-داراب
 محل دفن: گلزار شهدا داراب مسئولیت در جبهه:فرمانده دسته
 تحصیلات: دیپلم – متوسطه رده اعزام کننده: بسیج
 رشته هنری: ادبیات – تئاتر – خوشنویسی

وصیتنامه شهید والامقام مرتضی خرم

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»[۱]

وصیت نامه سرباز امام زمان(عج)، مرتضی خرم

با سلام و درود به یگانه منجی عالم بشریت مهدی موعود(عج) و نایب بر حقش امام امت و شما امت شهید پرور، حزب الله و همیشه در صحنه و شهیدان به خون خفته اسلام از صدر اسلام تاکنون.

حمد و ستایش مخصوص پروردگار عالمیان، که مرا با اعمال حسنه و نیکو آشنا گردانید و مرا به طرف خود خواند.

نام:عبدالله، فامیل:حزب الله، کتابم: قرآن، مکتبم: اسلام، مرامم: حزب اللهی

خداوند بر بنده فقیر و بی چیز خودش رحم کرد و او را در زمره سربازان خودش و آقا امام زمان (عج) قرار داد و بر او منت گذاشت و در خیل رهروان راهش قرار داد. تا این امر موجب رهایی او از دست شیطان بشود و آن بنده، عاشق مولایش شود و مولایش عاشق او شود و او را به پیش خود برد و خونبهایش هم خود او بدهد. که چه شیرین است، وقتی در لقای یار سفر می کند و به اوج معراج سالکین و صالحین می رسد و در آنجا با ائمه اطهار و حسین شهید(ع) محشور می شود و از دست علی(ع) آب کوثر می نوشد و بر بال ملائکه الله می نشیند و در قعر جاودانگی زندگی می کند.

آری، سفری که هر انسان مؤمن به خدا، آرزوی او را دارد و می خواهد که این گونه سفرها داشته باشد، سفری که انسانیت خودش را بیابد.

بار خدایا؛ از وقتی که تو را شناختم، تو خود می دانی که اعمالم به نیت تو بود و برای نزدیکی به تو،  هر آن کوشیدم تا به نتیجه برسم و تو چه شیرین پاداش مرا دادی،« شکرا لله، حمدا لله»

بار خدایا؛ موقعی که شیطان بر مملکت بدن من سایه افکنده بود و بدن مرا جولانگاه کارهای پلید خویشتن قرار داده بود، تو بر من منت گذاشتی و مرا از آن همه پلیدی و فساد نجات دادی و جزء افراد خودت که همان جندالله است، قرار دادی و کارهایم را برای تو انجام دادم. چون یقین داشتم که تو هر لحظه شاهد کارهای من هستی.

خدایا؛ دوست دارم، که در روز محشر امام حسین(ع) دست مرا بگیرد و بگوید که بیا، تو لایق بهشت هستی. چون خدایا! خودت می دانی که از آتش جهنم می ترسم. چون آنجا خوف و خشم تو است و من طاقت آن را ندارم. چون بدنم ضعیف است.

خدایا؛ من به خاطر این تو را عبادت کردم، که لایق و شایسته عبادت هستی. من به خاطر بهشت و جهنمت عبادت نمی کنم، چون اگر فضل و کرمی باشد، همه اش از طرف توست، ای بخشاینده گناهان.

من با عقل و درایت و هوشی که داشتم، پای در جبهه گذاشتم. چون می خواستم به لقاء معبود خود برسم.

مادرجان؛ اگر با شما خداحافظی نکردم مرا ببخشید، چون اگر می آمدم و می گفتم، می خواهم بروم، شما ناراحت می شدید و جلوگیر[مانع] من بودید. ولی من معبود خودم را شناخته بودم و به فرمان امامم که فرموده بود:«واجب کفایی است»، حرکت کردم و به جبهه آمدم.

مادرجان؛ من چندین سال بود که پدر نداشتم و یتیم بزرگ شده بودم. ولی مزه یتیمی اهل بیت حسین(ع) و قاسم فرزند امام حسن(ع) را چشیدم و دیدم که آنها چه رنج و عذابی کشیدند. ولی به خاطر خداوند تحمل کردند و دم بر نیاوردند و من هم خواستم، خودم را مانند آنها بسازم و صبر کردم، هیچ وقت احساس یتیمی و بی پدری نکردم. چون مادر عزیزم! تو برای ما مانند پدر بودی و از تو راضی هستم و همین طور از دایی هایم، چون در هر موقع ما را کمک می کردند، همین طور اقوام و خویشان عزیز، خداوند اجرشان بدهد.

پدرم در هر موقع که بود، به یاد خدا بود و از خدا کمک و استعانت می خواست. و من از او ارث برده ام و همین طور شدم. این روزها، روزهای آخر زندگی من است، که من هر لحظه به آن نزدیک می شوم و شوق رفتن در من زیاد و زیادتر می شود و می خواهم به لقای معبود خودم برسم، چون عاشقانه، عاشق او هستم.

از همه برادران عاجزانه می خواهم که مرا ببخشند. چند نکته در باب تذکر می نویسم، امیدوارم جنبه پند و اندرز باشد، انشاءالله:

اول با دانش آموزان و معلمان و دانشجویان: درس بخوانید و زحمت بکشید که مملکت احتیاج به شما دارد. احتیاج به دانشمند ، مبتکر ، مخترع و متفکر. درس بخوانید که هر چه درس بخوانید، بر علم شما افزوده می شود و علم بی نهایت است.

اگر بتوانید در تمام مجالس و مباحث علمی و مذهبی شرکت کنید، چون باعث ثواب برای شما می شود و مطالبی که یاد می گیرید موجب زیادتی علم شما می گردد. شیاطین از علم می ترسند، چون اگر انسان علم بیاموزد، مسایل مشکل را می داند و دیگر فرصت دنبال کردن فسادها و منکرات نمی رود و همیشه نهی از منکر می کند، انشاءالله.

دومین نکته درباره بسیجیان و سپاهیان و نظامیان این مرز و بوم: اگر شما نیروهای نظامی هستید بدانید که مردم هم مانند شما نظامیند. چون در این چند سال جنگ آب دیده شده اند و مردم پا به پای شما می آیند، چون به آرمان مقدس خود اعتقاد دارند. الحمدلله وضعیت سپاه، ارتش و بسیج خیلی خوب است. تا بحال دیده اید که در ارتش های غربی و شرقی یک نیروی نظامی به یاد خدا باشد و نماز بخواند، آنها همه اش دنبال فساد و فحشاء هستند. ولی نظامیان ما همه با اتکاء به خداوند و رهنمودهای امام به پیش می روند، چون برای خدا و برای حفظ آبرو و ناموس خود است.

سپاه و بسیج و ارتش همه باید یک نظام شوند، همه باید یک رهبر داشته باشند و روی این رهبر باید حساب کرد.

اگر اختلاف یک شهری وارد جبهه شود، همان روز عزای عمومی است. به تو بگویم، اگر خدای ناکرده بین دو نفر کینه و اختلاف هست، همان روز است که آمریکا و شیطان جشن می گیرد و به گفته امام اگر اختلاف در جبهه بیاید،«ذنبا لا تغفر» است.

قرآن کریم می فرماید:«بهترین راهی که می تواند وحدت اخوت را از بین ببرد، اختلاف است»

و اگر خدای نکرده، یک اختلاف کوچک بین سپاه و ارتش و بسیج باشد، آن روز مصیبت است و آن روز باید در جبهه و شهرها عزای عمومی اعلام کرد.

سومین نکته در مورد اداری ها: شما کارهای مردم را از روی قانون انجام بدهید و به کارهای مردم همیشه زود رسیدگی کنید. از وسایل بیت المال در جهت شخصی استفاده نکنید که خداوند با شماست. چون شما نگهبانان بیت المال مسلمین هستید و وارث خون شهدا، کار شما کاری است که سهل انگاری در آن موجب نفوذ شیاطین داخلی و خارجی می شود و کاری است الهی.

چهارمین نکته در مورد شما امت حزب الله: شمایی که هر لحظه به فرمان امام هستید و قدرت ایمان خودتان را نشان داده اید، در مقابل مشکلات ایستادگی کنید. چون همیشه ما در حال جنگ هستیم و جنگ هم مقاومت و ایثار می خواهد و صبر و بردباری، صبری زینب گونه.

در مقابل فسادهایی که در شهر می شود، بی تفاوت نباشید. چون بی تفاوتی موجب می شود که خداوند درهای رحمت خودش را از روی بندگانش ببندد. عده ای هستند که می خواهند مسایل انحرافی شرقی و غربی را در شهر رواج بدهند، جلوگیر[مانع] اینها باشید، تا به فرزندان شما آسیب وارد نشود.

نکته بعد در مورد بسیجیان است: ای رهروان راه حسین (ع)، ای سالکان دیار عشق؛ کارهایتان برای رضای خداوند باشد، که اگر خداوند راضی باشد هر مشکلی آسان می شود و قدرت بازو و ایمانتان قوی تر از پیش می شود و نسبت در مسایل داخل شهر عکس العمل قاطعانه نشان بدهید. چون شما وارثان حقیقی خون شهدا هستید. ای بسیجیان؛ شما روح و سرشتتان از حسین(ع) گرفته شده است و در مکتب حسین(ع) درس خوانده اید، پس رضایت خداوند را به طرف خود جلب کنید. شما که لباستان کفنتان است، کارهایتان به روی نظم باشد، تا باعث تزلزل در روحیه دشمنان شما گردد. روزهای پنج شنبه گلزار شهدا را فراموش نکنید، چون شهیدان و دوستان به خون آرمیده، انتظار شما را می کشند. همانهایی که برای حفظ آزادی و استقلال مملکت خویش از جان خود گذشتند.

نکته بعد با ورزشکاران و پهلوانان:

ورزشکاران عزیز؛ همیشه به یاد داشته باشید، که شما کاری که می کنید برای این است که رضای خدا را جلب کرده باشید، چون«قو علی خدمتک جوارحی»[۲] برای این باشد که پهلوان باشید، نه قهرمان! ورزشهای شما در خدمت  به انقلاب و اسلام باشد و اگر مسئله ای در رابطه با منافقان خصوصا، برادران رزمی کار (کاراته) باید خودشان را آماده کنند و در مقابل آنها بایستند و مواظب حرکات منافقان باشند. چون اینها مانند مارهای زخمی هستند که باید در مقابل آنها ایستاد و دیگر کاری نمی توانند انجام بدهند. برای این که مردم همه اطلاعاتی هستند و تجسس برای اسلام و انقلاب واجب است. از برادرانی که می خواهند در مقابل این کوردلان بایستند، خواهش می کنم، بروند و این ورزش (کاراته) را به خوبی فرا بگیرند تا بتوانند دست خالی هم در مقابل آنها بایستند، انشاءالله.

همیشه در کنار ورزشتان نماز و دعا و نیایش به درگاه ایزد متعال داشته باشید، که بدون توکل به خدا کاری انجام نمی گیرد. در همه کارهایتان اول کلام خداوند باشد، تا به شما قوت بدهد.

در آخر از تمام استادانی که مرا یاری کردند و توانستند به من علاوه بر نیروی ایمان، نیروی قدرت بدنی بدهند، تا بتوانم در مقابل مشکلات ایستادگی کنم، انشاءالله که خداوند یارشان باد.

بار خدایا! حالا که می خواهی مرگ را نصیبم گردانی، دلم می خواهد شهادت در راه خودت، که بهترین معامله ها است، نصیب من گردانی.

بار خدایا! از تو می خواهم که در معرکه جنگ آن طور که می خواهی، شهید شوم و توفیق دیدار آقا امام زمان(عج) و حسین(ع) را به من بدهی.

معبودا! می خواهم در روز قیامت نزد امام حسین(ع) و اهل بیت او و ابوالفضل العباس(ع) شرمنده نباشم. بدنم را طوری قطعه قطعه گردان، یا طوری به شهادتم برسان که خودت می خواهی و رضای تو در آن باشد.

معبودا! می خواهم که جسدم را برای مادرم بگذاری، تا مادرم وقتی بر سر قبرم می آید خوشحال باشد و بداند که فرزندش در کنار اوست، چون من خیلی به مادرم علاقه دارم.

بخاطر این که به سپاه و بسیج علاقه زیادی داشتم، به آن اندازه که حد نداشت، می خواهم که بدنم از بسیج یا(ستاد ناحیه) تشییع شود و بالای قبرم یک لباس مقدس سپاه و بسیج، البته لباس خونی خودم را بالای قبرم بگذارید. مرا در گلزار شهدا دفن کنید که آنجا میعادگاه عاشقان«الله» است و وعده گاه حزب اللهی ها ، بسیجیان و سپاهیان است.

اگر کسی از من بدی دیده است، بخصوص همسایه ها و همکلاسی ها، به بزرگواری خودش و خون حسین(ع) مرا ببخشد، همین طور اقوام و خویشان و آشنایان.

در آخر از مادر، خواهر، برادر و ا قوام و خویشان که من با آنها بوده ام[می خواهم] مرا عفو و بخشش کنند.

خواهرجان؛ تو پیام رسان خون حسین(ع) هستی و باید تا انقلاب مهدی(عج)، پیام امام حسین(ع) را به تمام نسلها برسانی.

برادرجان؛ من به لقاء یار می روم، تو هم در برابر مسایل و مشکلات استقامت کن و مادرم و خواهرانم را باید تو نگهداری کنی و از آنها مواظبت کنی. با آنها با نرمی و مدارا رفتار کن و نسبت به دو خواهر کوچکمان، با یک چشم[مساوات] نگاه کن و آنها را زینب گونه، بار بیاور که خداوند با صابرین است.

مادرجان؛ ناراحت نباشید، می دانم که در مرگم ناله و شیون می کنید، ولی صبر را پیشه خود کنید و با برادرم و خواهرانم مانند همان روزهای اول رفتار کن، تا احساس ناراحتی و تنهایی نکنند.

مادرجان؛ امید این داشتی که من داماد شوم، ولی خطبه عقد من خداوند خواند و من را پیش خود برد.

در آخر امام و رزمندگان اسلام و اسرا و معلولین جنگ را دعا کنید، قدر این امام عزیز را بدانید، چون او نماینده امام زمان (عج) است.

خداوندا؛ آیینه دل را به نور اخلاص روشنی بخش و زنگار شرک و دو بینی را از لوح دل پاک گردان و شاهراه سعادت و نجات را به این بیچارگان بیابان حیرت و ضلالت بنما. و ما را به اخلاق کریمه، متخلق فرما و از نفحات و جلوه های خاص خود که مختص اولیاء درگاه است، ما را نصیبی ده و لشکریان شیطان و جهل را از مملکت قلوب ما خارج فرما و جنود علم و حکمت و رحمان را به جای آنها جایگزین گردان و ما را با حب خود و خاصان درگاهت، از این سرای درگذران و در وقت مرگ و بعد از آن با ما با رحمت خود رفتار کن و عاقبت کار ما را با سعادت همراه کن، بحق محمد و آله الطاهرین، صلوات الله علیهم اجمعین.

و در آخر بگویم: که وداع، وداع آخر است، می رویم کرب و بلا.

خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

حمید خرم- ۱۲/۱۱/۱۳۶۴

 

[۱]. آل عمران، آیه۱۶۹.

[۲]. فرازی از دعای کمیل.

متن زندگی نامه و خاطرات این شهید در اختیار سامانه قرار ندارد؛ در صورت اطلاع لطفا با ما در ارتباط باشید.

    درصورت هرگونه سوال و راهنمایی با شماره زیر تماس حاصل فرمائید
    ۰۹۱۷۱۳۰۱۷۴۸

    Leave a Reply