سردار شهید سیدعبدالکریم قدسی

سردار شهید سیدعبدالکریم قدسی
تاریخ تولد: 1337/03/20
تاریخ شهادت: 1365/10/30
محل شهادت: شلمچه

 نوع ایثار: سردار شهید  
 نام: سیدعبدالکریم نام خانوادگی: قدسی
 نام پدر: میرزامحمد نام مادر: –
 تاریخ تولد:۱۳۳۷/۰۳/۲۰ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۳۰
 وضعیت تاهل: متاهل دین و مذهب: اسلام-شیعه
 نحوه شهادت: – عملیات: کربلای ۵
 محل شهادت:شلمچه محل تولد: فارس-داراب
 محل دفن: بخش مرکزی مسئولیت در جبهه:-
 تحصیلات: – رده اعزام کننده: سردار پاسدار

وصیتنامه شهید والامقام سید عبدالکریم قدسی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

وصیت، آخرین کلام دنیای ظلمانی است. دنیایی که عارفان آن را و زیور حکومت آن را، دون از کفش پاره ای انگاشته اند.

پروردگارا؛ بهترین درودها را به روان مقدس آخرین پیامبر حضرت محمد مصطفی(ص) فرست، که شهادت می دهم او فرستاده توست و خالص ترین سلامها را نثار روح پر فتوح مولا علی(ع)، امیر المومنین فرما که تصدیق دارم که وصی بر حق رسول توست و شایسته ترین تحیات را بر حجت خودت در زمین نمای که آخرین امام معصوم و مهدی آل محمد(ص) و امید مستضعفین عالم است. و رحمت و خیر بی حد خویش را بر ولی فقیه، امام خمینی ارزانی دار و بر لحظات عمر شریفش بیفزایی، تا بیش از پیش امت بزرگ اسلامی از فیض وجود انفاس طلیبه و روح قدسیه اش، هدایت گیرند و صراط مستقیم تو را شناخته و دین تو را در سراسر دنیا گسترش دهند.

ای رب جلیل، از من درگذر و بیامرزم که؛

آنچنان که شایسته خداوندیت بود تو را نشناختم و اطاعت و بندگیت نکردم و جلوه ای از تجلی انوار عالیه ات را به دل راه ندادم و بر آیات و علایم قدرتت فکر ننمودم و سیر و سلوک به سوی تو را نپیمودم و در تو فانی نگشتم و به توحید دست نیافتم.

ای هادی المضلین و ای دلیل المتحیرین، ببخشایی بر من که؛

در معرفت فرستاده تو نکوشیدم و شاید و باید عالم و عامل به دستوراتش نبودم و ناشر و مروج احکام و حقایق دینش نگردیدم و پس آن خلیفه والاتبارش علی بن ابیطالب(ع) را پیروی نکردم، نه عدالتش را سرمشق زندگی و نه زهد و اخلاصش را سرلوحه اعمال خویش قرار دادم، نه چون او، بلکه هزار و صد هزار یک او، از تن نکاهیدم و بر جان نیفزودم و آنگاه فرزندان بزرگوارش که امامان من بودند و آخرین آنها، ولی عصر روحی فداست را دنباله روی ننموده و از مکتب عالیه شان بهره اخلاقی و علمی نبردم.

سیدی، ای نور، ای ولی، چشم پوشی کن در حق من که؛

تو گفتی:«… أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ…»[۱]، ولی بنده خاطی و روسیاهت، حقیر سراپا تقصیر، من بیچاره، بد حال تر از بد حالان و عاصی تر از عصیانگران اطاعت از رسول و امام خویش نکرده و حتی ولی فقیه حی و حاضر و مرجع توانا و رهبر دانا، عصاره پاک سید المرسلین، افضل العلماء و المروجین، اشجع الحکام و المجتهدین، اشرف العرفاء و المخلصین، روح خدا و قلب پر تلاطم امت اسلام و نور چشم مستضعفان جهان، ناشر دین و حافظ احکام قرآن، بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت آیت الله العظمی امام خمینی را نشناختم و مقلد و پیرو مخلصی برای او نبودم و یار و یاور خوبی برای او نگردیدم. گفتم در خط اویم، ولی زبانی بود و کمتر در مرحله عمل.

خدایا؛ او را نگهدار باش و بهترین سلام و صلوات خود را نثارش گردان و هزار جان همچو من به فدای او باد. او حق حیات به گردن ما دارد. حیات اسلام و قرآن، حیات انسانیت و ارزشهای معنوی، حیات عزت و شرافت و …

خداوندا؛ امت ما را در بیعتشان با امام، تا آخرین منزل ثابت قدم بدار و در آخرت ما را با وی محشور و ما را شرمسارش مگردان.

خداوندا؛ مرا مؤاخذه مفرمای از این که؛

در جمع بندگان صالحت نبودم و در دین تو مخلص نبودم. تا این که مخلص شوم و این که گاهی به تفکر ننشستم و صبحگاهی را با نفس خویش مشارطه ننمودم و در مراقبه اعمال کوشا نبودم و شبی را به محاسبه نپرداختم و روزی خود را معاتبه نکردم. از این که در مقابل مستکبران و منافقان و زورگویان و ملحدان و فرصت طلبان سکوت نموده و در این جهت مبارز پیگیری نبودم و فریاد مسلمانی شنیدم و ناله دردمندی را ملاحظه نمودم و داد مظلومی را و خستگی مجروحی را و اشک یتیمی را و محرومیت مستضعف و مسکینی را مشاهده، ولی به اهتمام در امور آنان نشتافتم و مرحمی بر قلب ریش دار آنان نگردیدم و حتی احساس همدردی با آنان نکردم و تسلی خاطرشان نبودم. از این که در صدد اصلاح نفس نبودم و روزی را به مجاهده و کشتن هوی[نفس]، صرف نکردم و دمی را به توبه و پشیمانی و استغفار نپرداختم و نیمه شبی را به مناجات و راز و نیاز قیام نکردم. از این که در بند اطاعت تو نبودم و دیگران را شریک در عبادت تو نمودم و نه چهل روز، بلکه یک روز را خلوص از برای تو نداشتم و در مقابل بندگانت کبر ورزیدم و فخر فروشی کردم و بر آنان غضب نمودم و با آتش ریا، حسد و کینه اعمال سر و پا شکسته ام را سوزانیدم!!!

یا غیاث المستغیثین، یا ارحم الراحمین؛

تو ببخش هر گناهی که کردم و خطایی که مرتکب شدم، در نهان و آشکار. و خدایا؛ هر جرم و دسیسه ای که من از آن خبر ندارم، ولی کرام الکاتبین در نامه عمل من ثبت کرده اند.

ولی ای غفار الذنوب!

با وجود این گناهان، هرگز دمی از رحمت تو ناامید نگردیدم و قلب محزون خویش را با یاد و عفو تو که بارها و بارها بالاتر و برتر از جرایم من هست، تسلیت دادم و در دل شوق دیدار تو را وسعت بخشیدم و به کرات از خوف اعمال بر خود لرزیدم و از رسوایی و عذاب یوم الحسرات، اشک ندامت فرو ریختم.

یا علام الغیوب!

مسلمان پایبندی نبودم، ولی محبت مصطفی(ص) را در سینه داشتم، پیرو حقیقی برای علی(ع) و فرزندانش نشدم. ولی با عشق آنان دل را سوزانیدم و بر مصایبشان گریستم. ناصر مهدیت نبودم،  ولی دوستی نایب او را همراه با شور و حرارت در قلب و جانم جای دادم.

و خدایا؛ می دانم که بدون عشق به امام خمینی، نمی توانم عاشق مهدی(عج) باشم و گناهی نابخشودنی است.

و خدایا؛ با همه بدحالی به درگاهت روی آورده ام و به تبعیت از رهبری، به آوردگاه عشق می روم و بر آستان مقدست سر به سجده می سایم و عرض می کنم:

«استغفرالله من جمیع ماکره الله قولا و فعلا و خاطرا و سامعا و ناظرا»[۲]

خدایا؛ خیلی نوشتم و خود نمی دانم این چندمین است، ولی باز می نویسم که هم تکلیفی نموده باشم و هم تذکری بر روح و حال عصیانگرم باشم.

قلبم مالامال از غم است و روانم آزرده است، چرا که در مصاف و مبارزه با نفس مغلوب و معیوب و هنوز که هنوز است، قلبی محجوب دارم و چشمانم نابیناست، دلی خسته دارم که یاران دیگر رفتند و وصل یار شدند و جان گرفتند و باز این دل مغموم با چشمانی اشک آلود و حیرت زده آنان را نظاره گر است. نمی دانم خدایا؛ شاید این درد کفاره گناهان است! خدایا آهنگ دلم را به جانب خود گردان و بر دشمن درون و برون نصرت فرما. به نمازم وادار و نیمه شب برخیزان، بر زبانم آن را جاری ساز که خیل شهیدان عاشق به تو گفتند و اجابت کردی و اجازه ورود به جمع انبیاء و اولیاء و صالحان یافتند.

راستی چرا غافلیم!«یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا…»[۳]

چرا مغز را رها کرده، پوست را چسبیده ایم؟ مرده ایم و پوسیده! اگر دنیا پرست و راحت طلب باشیم:« أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ»[۴]

«آیا مردم چنین پنداشتند به صرف این که گفتند، ایمان به خدا آورده ایم، رهایشان کنند و بر این دعوی هیچ امتحان آنان نکنند و هر آینه امتی را که پیش از ایشان بودند، به امتحان و آزمایش آورده ایم، تا خدا دروغگویان را از راستگویان کاملا معلوم کند و منافق و مؤمن پاک را از هم جدا سازد.»

ایها الناس؛ بدانید تذکرا عرض می کنم و شما هم به دیگران متذکر شوید، که داریم امتحان می شویم. اگر قرآن را کلام خدا می دانیم، اینکه بگوییم شهادتین را و اظهار اسلام کنیم، به وظیفه عمل نکرده ایم و من دیگر شرح نمی دهم. چون نه از حقیر ساخته و نه وقت است. ولی الآن تند و صریح عرض می کنم؛ که مسلمانان امام را دریابید، گوش ها را باز کنیم و چشم ها را از هم برداریم و قلب خود را متوجه حق و حقیقت کنیم، که امام فرمود:«حفظ اسلام و جمهوری اسلامی از نماز مهمتر است.» آیا وقتی جبهه ها احتیاج به کمک جانی و مالی دارد و من و تو بنشینیم و امام نقرض الطاعه ما را به جبهه دعوت کند و با بی توجهی بگذریم، خدا از این گناه بزرگ و نابخشودنی ما می گذرد؟! و آیا نماز صحیح است؟ به خدا سوگند اگر بدانیم جبهه احتیاج به ما دارد و ما خود را به نفهمی بزنیم و ندای امام را نشنیده گیریم، نه تنها نماز و عبادات ما قبول نیست، بلکه سجده بر شیطان نموده ایم و عدالت از ما سلب شده و در همین دنیا خداوند لباس ذلت و خواری بر ما می پوشاند و با دل پر حسرت و اندوه، مرگ گریبان گیر ما می شود.

خدا می داند، فتح و نصرت نزدیک است و آینده خیلی روشن، از بی فکری و یا فکرهای شیطانی و غرب گرایانه بیرون آییم. کاروان حسین(ع) حرکت کرد، از کاروان عقب نمانیم، که مورد لعن و نفرین آیندگان و مهمتر خداوند و ملائکه و رسول(ص) و امامان معصوم(ع) قرار می گیریم. همه ما وظیفه داریم در خدمت امام باشیم و امر او را اطاعت کنیم، امروز حفظ وحدت و انسجام امت اسلامی از شرایط مهم سربلندی و نصرت اسلام است، مسایل جزیی را کنار بگذاریم، کینه توزی و انتقالم جویی، که از وسوسه های شیطان است، را به دور بریزیم و برای رضای حق تعالی و خشنودی امام زمان(عج)، دست به دست هم دهیم و همه پشتیبان جنگ و جبهه باشیم. پشت سر هم غیبت نکنیم، مسایل را در حضور هم حل و فصل کنیم و از سوء ظن که ریشه خیلی گناهان بزرگ است، جدا خودداری کنیم.

در این لحظه که این مطالب را می نویسم، بدین نتیجه رسیده ام که عمر خود را تلف کردم و در جهالت و ضلالت به سر بردم. آیندگان؛ شما به چنین بلا و مصیبتی گرفتار نیایید، مگر امیدواری من به رحمت واسعه پروردگار کار ساز شود و در این حال می دانم که هیچ ندارم و شرمنده از اعمال خویشتنم و زبان حال من زبان حال کسی است که؛ عمری گناه کرد، و لحظه آخر متوجه شد، عرض کرد:«یا من له الدنیا و الاخره ارحم من لیس له الدنیا و الاخره»[۵]

یعنی، لحظه آخر فهمید که هیچ ندارد و خود را واقعا محتاج دید. ای خدای بزرگ؛ به من عنایت فرما و یاری کن تا با اخلاص برای نصرت دین تو و شکست دشمنان تو وارد پیکار شوم و از جان نترسم.

سفارشاتی چند به امت حزب الله:

برادران عزیز، خواهرانم؛ ای مسلمانان حرکتی تا از این ظلمت، ظلم و زندان بگذریم و ندای قرآن کریم را لبیک گوییم که:« أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ…»[۶]

خدا را یاد کنیم و دل را خاشع کنیم و چند روز دیگر عمر را، در خدمت خدای تعالی باشیم و پیامبر عظیم الشان او را پیروی کنیم و بر نصرت دینش”هل من ناصر” حسین (ع) را پاسخ مثبت دهیم. مرده است کسی که توان داشته باشد به جبهه بیاید، و کوتاهی کند.

برادرجان؛ خوب بشنو، بیندیش، مگر تو مقلد امام نیستی؟! مگر مسلمان نیستی؟ مگر ولایت را قبول نداری؟ اگر راست می گویی مرجع ما، امام ما، مولای ما فرمود:«هر کس می تواند اسلحه بدوش کشد باید به جبهه بیاید.» و هم او فرمود:«امروز پر کردن جبهه ها از اهم واجبات است.» ولله، اگر امام را یاری نکنیم، خدا لباس ذلت را بر ما می پوشاند و فردا در پیشگاه خدا و انبیاء و ائمه طاهرین علیهم السلام و اولیاء و شهدا و امام امت، شرمسار خواهیم بود. دستمان را به دندان می گیریم و افسوس می خوریم، ولی چه سود:« وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا»[۷]

کاش! به جبهه رفته بودم و کاش! کمکی به رزمندگان کرده بودم. وقتی که جوانان عزیز، برای احیاء دین خدا و عزت ما جانفشانی می کردند، شهید می شدند و دست و پایشان قطع می شد،کاش من بی تفاوت نبودم! حداقل اظهار همدردی کرده بودم.

ای مسلمانان؛ به عزت و جلال خداوند سوگند که امام خمینی حق است، انقلاب حق و جمهوری اسلامی حق است. خوب فکر کنید:« قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُواْ فِی الأَرْضِ فَانْظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذَّبِینَ» [۸] نظر کنید، سنتهای خدا تغییر نمی کند. بنگرید سرنوشت آنان که حق را شناختند و دنباله روی نکردند و حسین (ع) را نصرت نکردند، به کجا انجامید؟! به آنجا که حتی خود شما کسانی را که صدای حسین(ع) را شنیدند، (مردم کوفه) و اجابت نکردند و حتی بی تفاوت را لعنت و نفرین می کنند!!

برادر و خواهرم؛ تو هر که باشی، در پیشگاه خداوند باید جوابگو باشی. هیچ عذری پذیرفته نیست، حجت تمام شده، مواظب باش شیطان وسوسه نکند که من پشت جبهه کارم مهم تر است! من سرپرست خانواده ام! پسر من تنها فرزند است! برادرش در جبهه است، خواهرش مریض است! نه، به خدا، هیچ کدام پذیرفته نیست، همه این حرفها از شیطان است، همه باید قیام کنند.

برادرم؛ تا به جبهه نیایی، مسلمانی ات ثابت نمی شود و ایمانت کامل نمی شود.

کارمندان محترم دولت، باید پیشقدم شوند. هر پست مهمی داشته باشند، وقتی امام ضرورت جبهه را از همه واجبات اهم می دانند، اگر مسلمانی! جای درنگ نیست. البته هر کس خدایش توفیق داد، توجه کند که باید دنیا را پشت گذارد، تا به امید آن که؛ دستی بزنم به دامن دوست- به جهان و هر چه در آن، همه پشت پا زدم من! باید پا برهنه شوید:« ف اخلع نعلیک»[۹]، باید دیوانه شوید، عاشق شوید.

برادرم؛ مواظب باش چه کسی همنشین توست. آیا نماز می خواند؟ آیا اهل طاعت و تقوی و علم و فضیلت است؟!

یا لامذهب و بی نماز و صاحب رذیلت است، لختی بیندیش! چه قدمی در راه جمهوری عزیز اسلامی که خون هزاران شهید او را بقاء داده، برداشته ای؟!

چند بار در نماز جماعت حاضر شده ای؟! چه کمکی به جبهه کرده ای؟! به چند منزل شهید سرکشی کردی؟! در چند تظاهرات شرکت نمودی؟! در تشییع جنازه چند شهید حاضر گشتی؟! چند عمل مستحبی انجام دادی؟! چه قدمی در راه خدمت به مستضعفان برداشتی؟! چند ریال به فقرا کمک کردی؟! چقدر خمس دادی؟! چقدر خون دادی؟! چقدر قرآن تلاوت کردی؟!

عزیزم؛ اگر دنیا ارزشی داشت و ماندنی بود، برای پیامبر(ص) و علی(ع) و فاطمه(س) و حسن و حسین علیهم السلام می ماند.

خواهرم؛ مگر زهرا (س) چه کمبودی دارد، که ما از غربی ها تقلید کنیم. کسی که لباس خود را شبیه قومی قرار می دهد و وضع ظاهر خود را، معلوم می شود که یک نظر کمالی نسبت به آن گروه دارد و یک علاقه قلبی، که آیا غرب متجاوز و متوحش چه کمالی دارد؟ و مگر نه یک عمر ملت ما را استثمار کرده و خون عزیزان ما را ریخته و فرهنگ ما را منحط نموده و ما را از خدا و قرآن و رسول(ص) دور کرده! دیگر چه دلخوشی نسبت به این انسان نماها داریم. البته کسانی که هنوز بیدار نشده باید بیدار شوند و کسانی که ناخودآگاه زندگی غربی دارند، باید از غفلت به در آیند و ارشاد شوند:«بالحکمه و الموعظه الحسنه»[۱۰]

یاران و برادران؛ دانسته و آگاه باشید که، اگر با نفس سرکش به مبارزه جدی و پی گیر نپردازید، بر شما مسلط می شود و شما را از راه خدا و معرفه الله به دور می سازد و از خدا در این راه کمک بگیرد. آنجایی که در سوره یوسف(ع) می فرماید:«…إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ»[۱۱]

عاجزانه رحم خدا را طلب کنید و از تجربه تلخ بنده مغلوب نفس، درس بگیرید که عمری را سپری و فنا کردم، ولی کوچکترین قدم بر نداشتم و حتی به اولین پلکان معرفت دست نیافتم.

عزیزان من؛ در ماهیت انقلاب اسلامی و رهبری بزرگ و بزرگوار آن اندکی بیشتر تامل کنند و در رویدادها و حوادث واقعه، پیرو امام امت، به تمام معنی و بی چون و چرا باشند و از هوای نفس پیروی نکنند و جدآ که انقلاب ما می شود گفت: قیامت صغرایی است که در این دگرگونی، چه بسا انسانها که ماهیت آنها روشن و اسرار درون آنها فاش گردد. دقت کنند، صحنه تلویزیون جمهوری اسلامی، صحنه قیامت شده، که پرونده اعمال انسانهای منحرف و خطا کار به دستشان داده می شود و نهایت امر مجبور به قبول آن می شوند و با روسیاهی اعتراف کنند. چه کسانی که قدرت و نفوذ و پایگاهی داشتند! چه قدرتهای خارجی و چه داخلی که هیبت و شکوه داشتند! ولی اکنون همه آنها شکسته شده و پوچی و بی مغزی و ناتوانی آنها بر ملا شده است.

برادران همرزم؛ نکند خدای ناکرده، ناهماهنگی و دو دستگی ایجاد شود و بعد از پیروزی انقلاب از هم جدا شویم. با هم خیلی مخلصانه و خیرخواهانه برخورد کنیم و همه کارمان برای خدا باشد. اعتصام به ریسمان الهی، باید سرلوحه زندگی ما باشد،

برادران؛ در جبهه بعد از جنگ و پیروزی باید عجب نداشته باشید و با برادران پشت جبهه با فخر فروشی برخورد نکنید. اگر آنها نبودند که پشتیبانی کنند و یاری برسانند، شما هم نمی توانستید به جنگ ادامه دهید.

توجه داشته باشیم که شرکت در جبهه و عملیات توفیقی الهی است و خدا ما را آورده و عزت داده و او تیر انداخته و پیروزی آورده و اگر فکر این که ما بودیم که! چه کردیم که! بر باد می رود و این ناشکری و شیطان زدگی می شود.

جوانان مکتبی؛ از حمید[۱۲] درس بگیرید که؛ واقعا عارف بود و من افتخار این را دارم که مدتی در کنارش بودم و بسیار اخلاق پسندیده از ایشان فرا گرفتم و من بسیاری از برکات و حالات خوب را در زندگیم، مدیون این جوانمرد و علی گونه می د انم. با هم مهربان باشیم و به خانه هم رفت و آمد کنید و رودربایستی را از بین ببرید.

تشکیلات منسجمی را طرح ریزی کنید و انجمن اسلامی معلمان را تشکیل دهید. به روستاها سفر کنید و برادران روستایی را سازماندهی و با مسایل سیاسی و عبادی آشنا سازید و پایگاههای بسیج را در همه جا گسترش دهید، جوانان را برای اعزام به جبهه تشویق نمایید. به مردم بگویید برای شهدا عزت بیشتری قایل شوند و کاری کنند که روح شهیدان از آنان خشنود باشد.

به امت اسلامی بگویید که همه ما باید فدا شویم تا اسلام پایدار بماند. هرگز جلو جوانان نگیرند و مانع رفتن آنها به جبهه نشوند.

آخر همین روز، عاشورا و همین زمین، کربلاست و این هم فرزند حسین (ع)، اگر کسی راست می گوید، بسم الله.

توجه داشته باشید اینها که می نشینند و بدی جمهوری اسلامی می گویند و می گویند کاش حکومت علی(ع) بود و شعار می دهند، اینها کسانی هستند که اگر حضرت امیر(ع) هم بود، با آن عدالتش، اینها با او مخالفت می کردند. اینها که عدالت اسلامی را و دستورات رهبر را قبول ندارند و می گویند جنگ است و اجناس گران و غیره، اینها اسلام عافیت طلب می خواهند و می گویند: دیگران جان بدهند و ما راحتی آن را بگیریم. ولی اسلام ما اسلام خط انبیاء و حسین(ع) است و ما کشته شدن را یک فوز عظما می دانیم.

به دانشجویان تربیت معلم سفارش می کنم: که شما سنگینی خون دهها هزار شهید بر دوشتان است و شما آینده سازان مملکت، سعی کنید اول خود را بسازید و سپس به ساختن دانش آموزان بپردازید. اول پرورش اصلاح می شود، اگر فرهنگ درست باشد، همه شغل ها و مسئولیتها از آن است و همه اصلاح می شوند.

بازاریان عزیز؛ شما که امام عزیزمان، به شما نظر و توجه خاص دارد، مواظب معاملات خود باشید و رعایت حال مستمندان را بنمایید. به حق خود قانع باشید و در ارزان کردن قیمت ها و عرضه به ملت مستضعف از یکدیگر تقدم بگیرید. خواهش و تمنایی که از شما عزیزانم دارم این است که در اوقات نماز، با شنیدن صدای اذان، بازار را تعطیل و دوان دوان به سوی مساجد و جمعیت نماز جماعت بشتابید و همچنین در راهپیمایی و ایام عزاداری برای ائمه و مراسم تشییع شهیدان نیز، دست از کسب بکشید، که طرف معامله در این مواقع خداوند است و اگر امام را دوست می دارید، به جان امام سوگند از همین امروز عملی نمایید، انشاءالله.

کارگران گرامی؛ شما که پیامبر افتخار بوسه بر پینه دستتان را دارد، در کارهایتان غل و غش نباشد و از کم کاری و کند کاری دوری جویید، که تقرب شما به خدا زیاد است و او شما را دوست می دارد، در مراسم شهید شرکت نمایید و نماز جماعت را سبک نشمارید و کارگران ضعیف تر را مساعدت نمایید.

کشاورزان شرافتمند؛ با عشق و امید کشت و زرع کنید و نیت شما برای رضای خدا باشد، تا آنجا که در توان دارید، بکوشید و کشور عزیز ما را از محاصره اقتصادی و کمبود نجات دهید و در کارهایتان هدف داشته باشید. بیشتر محصولی را بکارید که به تولید اضافه و دولت را یاری می دهید و بر معرفت شما می افزاید، نه آن که سود مادی شما را بیشتر کند. مازاد و کمبود خود را در آخرت از خداوند دریافت دارید.

رانندگان عزیز؛ شما پاسداران و حافظان حدود اسلام، در بیابان های سرزمین پهناور ایران و انتقال گر پیام اسلام و انقلاب و خون شهیدان به اقصی نقاط کشور، چه در خیابان و بیابان هستید. وقتی تاکسی دارید، با امانت، ناموس مردمان را به مقصد برسانید و با آنها خوشرفتاری کنید. و زمانی که کامیون دارید، امانت و کالاهای مسلمانان را سالم به دیگر نقاط منتقل کنید.

و در همه حال شیطان نفس که، مخصوصا بیشتر در جلو راه عبور شما قرار می گیرد را به زیر بگیرید و بکشید.

کارمندان محترم دولت؛ شما که پیچ و مهره های جمهوری اسلامی که حاصل خون عزیزانمان، از پیر و جوان، بزرگ و کوچک، زن و مرد می باشد، هستید. در کارهایتان کوشا باشید و در هر پست که هستید، فکر کنید که اسلام و انقلاب و مردم محروم از ما چه می خواهند. اگر به اسلام هم پایبند نیستید، شرافت انسانی را که احترام می گذارید. در کارها سعی کنید، کم کاری نشود و در محل کار نماز جماعت داشته باشید، با انجمنهای اسلامی هماهنگ شوید.

از شما شکوه می کنم؛ چرا بیشتر شماها از مردم فاصله می گیرید؟ نکند انسانی عمل زده شود و خود را گم کند! و پست و مقام و میز او را بنده و برده خود کند؟!

دوستان عزیز؛ چرا در راهپیمایی ها کمتر شرکت می کنید؟ چرا در مراسم شهید چه تشییع و چه تدفین و ترحیم فعال نیستید؟ مگر شما با امام و امت و انقلاب اسلامی پیمان نبسته اید؟مگر سرنوشت شما، غیر از مردم است و جدا از اسلام و مسلمین؟!!

مگر شما اسلام و قرآن را قبول ننموده و گردن نمی نهید؟! باید بترسید، آنان که با مردم کج رفتاری و حق آنها را ادا نمی کنند، روزی قهر و غضب امت مسلمان و حزب الله و از همه بالاتر خشم خداوند، دامنگیر آنان شود.

برادران حزب الله و ای دانش آموزان عاشق اسلام و امام؛

یادتان نرود که شناخت خدا و اسلام قبل از هر چیز دیگر واجب و ضروری است، در این راه تا حد وسعت و استعداد مجاهده نمایید زیاد بخوانید[مطالعه کنید]، خوب برداشت کنید، خطوط و حدود اسلام را شناسایی و غیر اسلام را با تحقیق و تدقیق بررسی و تنقید نمایید. حس خوشبینی را به بدبینی، ترجیح دهید و افراد صالح و فاسد را با ملاک و معیار اسلام و حق تشخیص داده و از هم تفکیک نمایید و منافق را به طور صحیح، به مردم بشناسانید. هر چند او  خودش، خود را رسوا می کند. نه غیبت بکنید و نه بشنوید.

دانش آموزان؛ سعی کنید از حالا الگوی خوبی برای زندگی آینده تهیه نمایید و در خط اصیل اسلام که همانا، خط امام است حرکت نمایید. خوب درس بخوانید و نیت هم بکنید که برای آینده اسلام درس بخوانید، نه برای پست و مقام. در بسیج شرکت کنید و با نهادها همکاری نمایید و نماز جماعت را در مساجد، هرگز و هرگز ترک نکنید. و برادران؛ اگر موفق به جماعت نشدید، نماز را در وقت خود و پنج نوبت بخوانید.

برادران عزیزم؛ من حفظ احکام اسلام را مدیون زحمات روحانیت متعهد و مبارز شیعه می دانم. سیدرضی و سیدمرتضی، شیخ طوسی، شیخ صدوق، شیخ کلینی، محقق حلی، و مقدس اردبیلی، مرحوم علامه مجلسی و هزاران عالم متعهد دیگر، لازم است که شرح زندگانی ایشان را بخوانید و این ادعا را صادق ببینید. اینها چهره های درخشان اسلام و افتخار شیعه هستند. مرحوم وحید بهبهانی چه زحمت ها کشید، برای مبارزه با اخباریگری و مرحوم شیخ مرتضی انصاری دزفولی، چه رنجها را برای جمع آوری فقه آل محمد (ص) بر خود هموار نمود و شهر به شهر می گردید و نزد اساتید درس می گرفت و مرحوم مدرس و کاشانی و غیره. اگر اینها نبودند، چه کسی اسلام را بدست ما می سپرد، که حالا ما بتوانیم انقلاب اسلامی داشته باشیم و دارای این همه عظمت و افتخار در جهان باشیم. من یادم است بعد از نوزده یا بیست سال که از رحلت آیت الله بروجردی گذشته بود، در مسجد سروی سالگرد ایشان را عزا می گرفتند، اینها برای چه بود! برای استمرار و تجدید حیات اسلام فقاهتی بود.

به اقوام و دوستان و آشنایان عرض می کنم، خصوصا به برادرانم عرض می کنم؛ به خدا راضی نیستم، حتی قطره ای اشک برای من بریزید. برای امام حسین (ع) گریه کنید، آنهم نه در مراسم من، بلکه در جای دیگر. شهادت سید منصور، عزیزان؛ تذکری برای همه ما بود، بیادمان بیاوریم آن روزها چه می گفتیم، دیگر بهشت مجتبی رفتن، ننگه! ما هم باید مثل سید منصور باشیم، می رویم جبهه ثبت نام می  کنیم و …. خوب یادمان هست، الان چندین ماه از عروج ملکوتی آن بزرگوار که برای ما گمنام بود، می گذرد. کداممان رفتیم، چه کردیم؟ مگر نه باز آمدیم به همان فکرهای دنیاگرایانه خودمان، برای من هم همین طور، این خصلت انسان است زود فراموش می کند، قدری گریه، چه آدمی، فلان و … بعد هم دوباره بر می گردیم توی دنیای کثیف شرک آلود.

من از همه همشهریان عزیزم که به آنها علاقه دارم تقاضا دارم که؛ بعد از نمازهای جماعت که موقع استجابت دعا است، همه ما با هم سه بار دعای همیشگی؛ خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار را تکرار کنید.

همسرم؛ توصیه های مرا فراموش مکن. مادرجان؛ خوشا به حال تو که روسفید پیش زهرا (س) هستی. فرزند عزیزم (محمد)؛ خدا را بشناس و خالصانه آنچه را امر فرموده، عمل کن.

سفارش اکید من این است؛ اگر در معرکه کشته شدم با لباس، بدون غسل درگلزار شهدای داراب درجوار دوستان قدیمی ام دفن کنید.

 

سیدعبدالکریم قدسی

 

 

[۱]. نساء، آیه۵۹.

[۲].

[۳]. روم، آیه۷:( یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غَافِلُونَ)؛ از زندگى دنیا ظاهرى را مى‏شناسند و حال آن که از آخرت غافلند.

[۴]. عنکبوت، آیه۲.

[۵]

[۶]. حدید، آیه۱۶:( آیا براى کسانى که ایمان آورده‏اند هنگام آن نرسیده که دلهایشان به یاد خدا و آن حقیقتى که نازل شده نرم [و فروتن] گردد…)

[۷]. فرقان، آیه۲۷:( و روزى است که ستمکار دستهاى خود را مى‏گزد [و] مى‏گوید اى کاش با پیامبر راهى برمى‏گرفتم.)

[۸]. آل عمران، آیه۱۳۷:( قطعا پیش از شما سنتهایى [بوده و] سپرى شده است پس در زمین بگردید و بنگرید که فرجام تکذیب‏کنندگان چگونه بوده است.)

[۹].

[۱۰].

[۱۱]. یوسف، آیه۵۳:( وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ)؛ و من نفس خود را تبرئه نمى‏کنم چرا که نفس قطعا به بدى امر مى‏کند مگر کسى را که خدا رحم کند زیرا پروردگار من آمرزنده مهربان است.

[۱۲]. سردار شهید حمید عارف.

شهید عبدالکریم قدسی

یکی از شهدا والامقام سردار سید عبدالکریم قدسی یکی از خاطرات خوب و بیاد ماندنی من که بعدها زندگی  و سرنوشت من را ساخت و مرا به سوی سپاه و جنگ تشویق کرد همین شهید عزیز سید عبدالکریم بود.ایشان در سپاه کارهای عقیدتی و دینی و قرآنی بچه ها را برنامه ریزی می کرد ایشان معلم هم بود در مدرسه مسائل عقیدتی و نظامی و آموزشی را باهم آمیخته بود. ایشان شخصی بود بسیار مقید ،متعهد، و متین و چهره مظلومانه شهید هرکسی را به خود جذب می کرد.به هر حال او سید بود و باید هم مثل جدشان مورد عنایت مردم باشند.ایشان وقتی کلاس درس را تعطیل می کردند زنگ استراحت دفتر می رفتند بچه ها همهمه می کردند و می گفتند ما باید برویم و پاسدار شویم .اطمینان دارم بسیاری از مخلصینی که جذب سپاه و بسیج می شدند بخاطر اخلاق نیکو و حسنه ایشان بود که یک شیفت در مدرسه بود و درس می داد و بقیه در سپاه بود و تا دیر وقت کار می کرد آن زمان ها حقوقی در کار نبود و ایشان پاسدار افتخاری بودند صمیمت و محبت عجیبی بین بچه ها حاکم بود وقتی ایشان به جبهه اعزام میشد بسیاری از دانش آموزان ایشان هم به جبهه می رفتند. ایشان دوستان بسیاری داشت که اغلب آنها به شهادت رسیده اند یا مجروح و جانباز اند. شهید والامقام برادران دیگری هم داشت  که آنها در سپاه سمت بالایی داشتند.سپاه شده بود خانه اول سید عبدالکریم.شهید لیسانس  ادبیات داشنتند و مدرس خوبی بودند همین سواد بالای او و قدرت فهم و تدریس او دانش آموزان را مطیع و شیفته ایشان کرده بود.کسی روی حرف ایشان حرفی نمیزد.چون بسیار متقی بود.بچه ها همیشه در کلاس ایشان حاضر بودند و سعی می کردند که غیبت نکنند.با اخلاق خوب خود پلی شده بود بین سنگر مدرسه و سنگر جبهه و جنگ،سید علاقه وافری هم به امام داشت و دستورات امام را مو به مو اجرا می کرد.گوش دادن به اخبار را جزء واجبات خود می دانست بخصوص وقتی امام پیام می فرستاد و می گفتن تنور جنگ را داغ نگهدارید.حقیقتا از سید خاطرات بسیاری وجود دارد که چون فرصتی برای بازگو کردن آنها نیست .دوست دارم دیگران هم از اخلاق حسنه و شجاعت و زهد و تقوای ایشان و از رازداری و و مردم داریش بدانند . ایشان به حافظ هم بسیار علاقه داشتند و همیشه شعر حافظ یا از حفظ میکردند و حتی تفعل میزد با حافظ و حتی وقتی می خواست به جبهه برود تفعلی به حافظ زد که شعرش این بود:

سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی       خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی

راوی:علی خرم

    درصورت هرگونه سوال و راهنمایی با شماره زیر تماس حاصل فرمائید
    ۰۹۱۷۱۳۰۱۷۴۸

    Leave a Reply