سردار شهید حیدر نظری

سردار شهید حیدر نظری
تاریخ تولد: 1339/05/09
تاریخ شهادت: 1367/03/23
محل شهادت: شلمچه

 نوع ایثار: سردار شهید  
 نام: حیدر نام خانوادگی: نظری
 نام پدر: غنجعلی نام مادر: –
 تاریخ تولد:۱۳۳۹/۰۵/۰۹ تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۰۳/۲۳
 وضعیت تاهل: متاهل دین و مذهب: اسلام-شیعه
 نحوه شهادت: – عملیات: بیت المقدس۷
 محل شهادت:شلمچه محل تولد: فارس-داراب
 محل دفن: – مسئولیت در جبهه:-
 تحصیلات: دیپلم بازرگانی
رده اعزام کننده: سردار پاسدار

وصیتنامه شهید والا مقام حیدر نظری

بسم الله الرحمن الرحیم

«سردار رشید اسلام، فرمانده تسلیحات لشکر ۳۳ المهدی شهید حیدر نظری»

«إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّهَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ…»[۱]

«وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاء وَلَکِن لاَّ تَشْعُرُونَ»[۲]

به نام خدای شهیدان و شاهدان همیشه تاریخ و به نام خدای قهار و درهم کوبنده ستمگران، به نام خدای آن شهیدانی که با سفیر اسلحه شان و داغی گلوله شان و  فریادهای الله اکبرشان و مناجات شبانه شان و دعاهای عارفانه شان و چهره های نورانیشان و به نام یکتا معبودی که تنها ستایش مخصوص اوست. و با سلام و تحیت به محضر منجی عالم بشریت، حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا له الفداء و نایب بر حقش.

و با سلام به شهیدان راه حق و حقیقت، از آدم تا خاتم و از خاتم تا کنون و با سلام به امت شهید پرور و همیشه در صحنه.

امتی که آگاهانه خروشید و صادقانه و خالصانه امانتهای خود را به صاحب اصلی خود تقدیم کردند و دگر بار، با درود فراوان به رهبر کبیر انقلابمان، آن مرد تاریخ که همانند سیل خروشان بود که در مقابل ظلم و طاغوت خروشید و دریای خموشی را به تلاطم در آورد. نور هدایتی بود که کشتی رو به زوال رفته را از حال فنا و نیستی خارج ساخت و با هدایت و بهره گیری از فرامین تاریخی اش ما را به ساحل رستگاری کشاند. فانوسی بود که ظلمتکده تن را روشن ساخت و هیجان و تحرک را بر ضعف و زبونی غالب ساخت. آن امامی که حقیقتاً ما را از منجلاب شهوت و از پرتگاهی بزرگ نجات داد، قدر و منزلت این امام بزرگوارمان را بدانید.

این را بگویم که ما هنوز این پیر جماران را درست نشناخته ایم. آیندگان ما، نسلهای بعد ما، مقام والای این ابرمرد را خواهند شناخت. ما غرق در نعمتیم، ولی خود اصلا متوجه چنین نعمت عظیمی نیستیم. و تنها سفارش من این است که رهبری که با امام زمان(عج) ارتباط دارد و از وی ا لهام می گیرد، خوب بشناسید و قولا، این خود یک وظیفه شرعی است که هر کس در حد توانایی خود امام را معرفی کند و بعد از شناخت و معرفت او، پیروی او ولایت خونخواهی پذیرفت. آن ولایتی که حاکمیت«الله» را در جامعه حکمران می داند. آن ولایتی که راه سعادت و خوشبختی و چگونه بودن و چگونه زیستن و چگونه مردن را به تو می آموزد.

آن ولایتی که”سیر الی الله” را به تو نمایان می سازد. آن ولایتی که فقط استقرار حرکت انبیاء است و تداوم بخش راه پرخون حسین(ع) است، از جان و دل پذیرا باشید.

که «و مفتاحه و باب الا یشا و رضی الرحمن الطاعه الله مایه بعد معرفته»[۳]، کلید گنجه ایمان و باب هر چیز و خشنودی خدای رحمان اطاعت از امام است، بعد از شناخت و معرفت او. پس امام را خوب بشناسید و بعد از معرفتش در وی خلاصه شوید. زیرا که او در اسلام خلاصه شده است و پیروی و اطاعت از آن را برخود واجب بدانید؛«أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ»[۴]     و نیز در حفظ دستاوردهای این انقلاب خونبارمان کوشا باشید و در کارها سهل انگاری بخرج ندهید. زیرا که شهدا خون دادند و نهال نوشکفته اسلام را با خون خود آبیاری کردند و شمایید که باید در حفظ آن، هر گونه خار و خاشاک (منافقین و گروهکهای الحادی) و آفتهای آن و علفهای هرزه آن را از صحنه گیتی خارج و آن را ریشه کن سازید. و خون هشتاد هزار شهید بر دوش شما سنگینی خواهد کرد، اگر با بی تفاوتی به مسایل روز بنگرید و خود را از جامعه و مردم کنار بزنید و در نهایت خون شهدا را به هدر دهید. در صدد صدور این انقلاب جهانی به اقصی نقاط جهان برآیید، تا زمینه ظهور آقا مهدی(عج) فراهم گردد.

و نیز سخنی دارم با شما برادران:

برادرانم؛ زبان لال و خاکی من بریده است، نمی دانم بر حال خودم بگریم، یا برای شما مرثیه بخوانم. نمی دانم سرنوشتمان به کجا ختم می شود! و نمی دانم چقدر محتاجیم! اما این را می دانم که دنیا مانند کلاس درسی است، که دیر یا زود می بایست امتحان پس داد. پس چه بهتر که خود را همیشه مهیا و آماده کنیم که از پس این امتحان بزرگ الهی سرفراز درآییم و توشه خود را از کردار شایسته و اعمال پسندیده، پر سازید.

برادران؛ عمده کارهای خود را در تدارک سفر آخرت صرف کنید، چنانچه علی(ع) می فرماید:«بار سفر خود را ببندید و مهیا شوید، بدرستی که گردنه های سخت و منزلگاههای دشوار در پیش است، که ناچار باید از آن گذشت. آه از کمی توشه و دوری راه و بزرگی فرودگاه!»

برادران؛ مولای ما چنین می گوید، پس وای به حال ما. مبادا کاروان در حرکت باشد، من و تو هنوز خفته باشیم و تدارک سفر را نکرده باشیم.

برادران؛ خود را از قافله عقب نزنید، که به بیراهه خواهید رفت.

برادران؛ پس در هر جا مشغول هستید، صرفا برای خدا باشید. غیر خدا را در خود راه ندهید، تا به شرک حق مبتلا نگردید و در محضر خدا معصیت نکنید و در هر کاری خدا را بر اعمال خود حاضر و ناظر بدانید. و بیشتر اوقات خود را صرف عبادت، زیارت، صیانت و ریاضت و تدارک آخرت کنید.

برادران؛ در دعاها و مجالس مذهبی شرکت کنید، زیرا خداوند می فرماید:«قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ…»[۵]، این دعاهای شماست که عنایات و برکات خداوند و پیروزیهای چشم گیر نصیب این امت ایثارگر می کند و نیز سعی کنید در قرآن خواندن از دیگران پیشی بگیرید، که هر چه بیشتر بخوانید دلهایتان بیشتر مجذوب می گردد.

باری برادران؛ مساجد را خالی نگذارید که شکست معنوی ما همین ترک مساجد است. در گروههای مقاومت ثبت نام کنید، تا بدینوسیله توانسته باشید سنگر مساجد را پر کرده و حفظ کرده باشید و به ندای امام لبیک گفته باشید:«مساجد سنگر است، سنگرها را حفظ کنید.» و نیز تا آنجا که توانش را دارید، هر از چند گاهی سری به دانشگاه الهی[جبهه] بزنید، تا از این فیض الهی محروم نشوید. زیرا می دانیم که در ر اهی گام بر می داریم و در راه عقیده هایی جهاد می کنید که حیات و در آن است و نیز در راه مکتبی جهاد می کنید که به وحدانیت آن آگاه و واقفیم که یا پیروز شویم و یا این که حلاوت و شیرینی و طعم شهادت را بچشیم و در جوار حق تعالی روزی گیریم؛ «عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»[۶]

حال سخنی دارم با شما مادران و خواهران:

مادرانم؛ کوه باشید و همچون کوه صبور و مقاوم، چنان استقامت ورزید و صبر را پیشه خود قرار دهید که گویی حادثه ای رخ نداده است و لحظه ای از نام و یاد خدا غافل نباشید.

مادرم؛ مبادا در غم و فراقم تضرع نمایی و زیاد گریه کنی، که موجبات شادی دشمن فراهم گردد و اگر می خواهی روح من را نیازاری، بر من گریه نکن. فقط برای آقا اباعبدالله(ع) گریه کن، که چه مصیبتهای سهمگینی را متحمل شده؛«لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصِیبَهُ»[۷]

و نیز در آخر صبر پیشه کن؛ «إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ»[۸] که خداوند با صابرین است.

و نیز مبادا با فراق من خللی در ایمانت وارد شود، هر وقت احساس کردی، زینب(س) را به خاطر بیاور که چه مصیبتهای بزرگی در روز عاشورا بر ایشان وارد شده و در برابر امر الهی سر تسلیم فرود آورد. و شما نیز باید از این امر الهی راضی و خشنود باشی؛«الهی رضا بقضائک صبرا علی بلائک و لبعضا الا امرک»[۹] و از خدا بخواه که این هدیه ناقابل را از شما قبول کند و در صورت قبول و پذیرفتن آن، بدان که این روح بسوی معبود خود مراجعت خواهد کرد:«یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ. ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ…»[۱۰]و نیز از خدا بخواه ما را از شهدا، محسوب گرداند که در این صورت طرف معامله چه کریمی است که ابتدا؛«بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی»[۱۱] با اولین قطره خونش، گناهان او را می آمرزد. و سپس؛«وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ»[۱۲] و سپس از گرامیان خود قرار می دهد و سپس؛ «قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ»[۱۳] می گوید داخل بهشت شو. پس ناراحتی جایی ندارد و گریه و زاری مفهومی ندارد. زیرا همگی باید این راه را بپوییم و این دار فانی را وداع و به دار باقی رجعت کنید.

حال خواهر؛ وظیفه تو چیست؟ دمی گوش فرا ده که مصایب خود را برایت بگویم:

خواهرانم؛ این شماها هستید که باید زینب وار با ناملایمات زندگی دست و پنجه نرم کنید و رسالت و پاسداری خون شهیدان را در حفظ حجاب خود محفوظ دارید و این شماها هستید که باید پیامدار حدیث خونین نینوای ایران باشی و چونان زینب(ع) مظلومیت این امت را در روزگار طنین اندازید و نسل آینده را هوشیار سازید.

پدرم، مادرم، براردان؛ تنها چیزی که از شماها می خواهم این است که مرا از صمیم قلبتان حلالم کنید.

مادر؛ اگر چه نتوانستم وظیفه فرزندی را در حق شما اداء نمایم، اگر چه نتوانسته ام فرزند شایسته ای باشم، اگر چه مطیع دستورات شماها نبوده ام، اگر چه بی حرمتی های زیادی کرده ام، فقط امیدوارم مرا حلال کنید و در پایان نیز این جسم مادی و خاکیم را هر کجا می خواهید، بخوابانید. زیرا اگر خداوند مقام مرا رفیع گردانید، روح من در جوار حق تعالی آرمیده و در وادی السلام با ارواح مؤمنین محشور می شود. ولی اگر می خواهید روحم معذب نگردد. تنها چیزی که می خواهم، مرا در کنار شهدا دفن کنید و اگر توفیق زیارت آقا ابا عبدالله(ع) یافتید، مقداری تربت آقا بیاورید و بر قبرم بپاشید تا عذاب از روح و قبرم گرفته شود و خداوند مرا بیامرزد.«انشاءالله تعالی»

 

 

[۱]. توبه، آیه۱۱۱:(در حقیقت‏خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى] اینکه بهشت براى آنان باشد خریده است همان کسانى که در راه خدا مى‏جنگند و مى‏کشند و کشته مى‏شوند…)

[۲]. بقره، آیه۱۵۴:(و کسانى را که در راه خدا کشته مى‏شوند مرده نخوانید بلکه زنده‏اند ولى شما نمى‏دانید.)

[۳]

[۴]. نساء، آیه۵۹:( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ…)؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید…

[۵]. فرقان، آیه۷۷:(بگو اگر دعاى شما نباشد پروردگارم هیچ اعتنایى به شما نمى‏کند…)

[۶]. آل عمران، آیه۱۶۹.

[۷]. فرازی از زیارت عاشورا.

[۸]. بقره، آیه۱۵۳.

[۹].

[۱۰]. فجر، آیه های۲۷-۲۸.

[۱۱]. یس، آیه۲۷:( که پروردگارم چگونه مرا آمرزید.)

[۱۲]. همان:( و در زمره عزیزانم قرار داد.)

[۱۳]. همان، آیه۲۶:( [سرانجام به جرم ایمان کشته شد و بدو] گفته شد به بهشت درآى…)

خاطرات

حیدر نظری
برترین سلاح که رزمندگان اسلام در جبهه های ۸ سال دفاع مقدس داشتند توسل به ادعیه و ائمه بود و همیشه و مداوم این کار می کردند در عملیات بیت المقدس آزادسازی خرمشهر بنده شرکت داشتم ما در خط مقدم جبهه سنگری داشتیم که که با سنگر سردار شهید حیدر نظری درست رو به روی هم بود شب جمعه بود بچه‌ها دعای کمیل می خواندند شبی بسیار تاریک بود چشم چشم نمی دید سنگر ها به قدری نزدیک بودند که صدای دعای سنگر کناری را می‌شنیدند شب عملیات بیت المقدس ۷ بود نیمی از دعا قرائت کرده بودیم که متوجه شدیم صدایی که از سنگر کناری ما که سنگر شهید حیدر بود تغییر کرد عراقی ها مرتب خمپاره میانداختند طوریکه در حین دعا ترکشی ریز از خمپاره دشمن به داخل سنگر ما آمد و من سعی کردم دعا به هم نخورد چون ترکش خیلی ریز بود و کاربردی نداشت چند ترکش به لباس بیسیم چی ما که در آورده بود و کناری گذاشته بود خورده بود و سوراخ سوراخ شده بود به هر حال چون صدای دعای سنگر کناری تغییرکرد رفتم سراغ سنگر همسایه مان دیدم سنگر گیر شده از دور خاک و شب هم بود من با چراغ قوه همراهم انداختم که حداقل منطقه را شناسایی کنم امکان نداشت تا اینکه گرد و خاک کم شد رفتم به طرف بچه‌ها خیلی مشکل بود که انسان بتواند داخل سنگر برود فقط صدایی از داخل سنگر می آمد و صدای مولایشان حسین حسین بگوش می رسید به هر حال سنگر را خراب کردیم چند نفر مجروح شده بودند آنها را به وسیله آمبولانس به پشت خط منتقل کردیم و وقتی رسیدیم بالای سر حیدر نظری دیدم حیدر همینطور که کتاب و عبادت اش هست و تکیه داده به دیوار سنگر متوجه شدند ترکشی خورده به سینه و ترکش به قلبش ترکش های زیادی خورده بود آنکه کارساز شده بود ترک شیشه بود که به قلب شهید حیدر خورده بود و به درجه رفیع شهادت نائل آمد شهید حیدر شخص شجاعی بود خمینی هم نترس چند روز قبل از شهادت از تانکی که از دشمن باقی مانده بود و عراقی بود حیدر رفته بود پشت تانک و برجک تانک را می چرخاند به مزاح و شوخی گفت بگذارید عراقی ها را به توپ ببندم و همه ان ها را تارومار کنم هی می خندید و برجک را می چرخاند با این کارش موجب تقویت روحیه رزمندگان می‌شد و شایسته شهادت بود و نامش را در کتاب شهید و شهادت نوشت این خاطره همیشه همراه من هست هیچ گاه یادم نمیرود شنیدم شهید متاهل بود خداوند انشالله به بازماندگانش به خصوص خانواده‌اش اجر و صبر عنایت کند بالاخره در حال دعا و نماز به شهادت رسیدن توفیقی هست که نصیب هر کس نمی شود این از برکات جبهه بود برنده سلاح رزمندگان روحیه همین دعا بود و توسط همین دعا هم بود که به این مقام رسیدند.
راوی:محمدرضا(همرزم شهید)

    درصورت هرگونه سوال و راهنمایی با شماره زیر تماس حاصل فرمائید
    ۰۹۱۷۱۳۰۱۷۴۸

    Leave a Reply