سردار شهید حسین فرصت

سردار شهید حسین فرصت
تاریخ تولد: 1336/06/01
تاریخ شهادت: 1362/05/05
محل شهادت: حاج عمران

 نوع ایثار: سردار شهید  
 نام: حسین نام خانوادگی: فرصت
 نام پدر: درویش نام مادر: –
 تاریخ تولد:۱۳۳۶/۰۶/۰۱ تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۰۵/۰۵
 وضعیت تاهل: متاهل دین و مذهب: اسلام-شیعه
 نحوه شهادت: – عملیات: والفجر۴
 محل شهادت:حاج عمران محل تولد: فارس-داراب
 محل دفن: بخش هشیوار مسئولیت در جبهه:-
 تحصیلات: سیکل – راهنمایی رده اعزام کننده: پاسدار

وصیتنامه شهید والامقام حسین فرصت

بسم الله الرحمن الرحیم

 

«سلام به خمینی بت شکن و عاشقان کربلا»

شبی که بنا بود وسایل خود را تحویل تعاون سپاه بدهیم، چندین کلمه از وصیت نامه خود را اینجا قید می کنم. من بی هدف این راه را طی نکردم و شناخته به این راه گام برداشتم.

وقتی که لباس سبز  تحویل دادند، احساس مسئولیتم بیشتر شد… و فورا پیشنهاد [عزیمت به] جبهه دادم، چون[می خواستم] آن سبز پوش، سرباز واقعی امام باشم و به صدای امام لبیک بگویم. خلاصه از پدرم می خواهم، حسین گونه که علی اکبرش را در آغوش گرفت باشد و از مادرم می خواهم، فاطمه گونه باشند. و از خواهرانم می خواهم، زینب گونه باشند. و از برادرانم می خواهم، که ایثار و استقامت و شهامت در راه حق داشته باشند و در خط اصیل ولایت فقیه باشند و از روحانیت جدا نشوند. دنباله رو خط روحانیت باشند، که همان خط ولایت فقیه است.

مادرجان، پدرجان، برادرانم و خواهرانم؛ اگر من به این فیض بزرگ دست یافتم، اصلا برای من گریه نکنید. بگویید در راه خدا قربانی کرده ایم و برای دینمان قربانی کرده ایم. خلاصه از شما می خواهم که اصلا برای حقیر گریه و زاری نکنید، بلکه خوشحال باشید که فرزندتان در این راه سعادت پیدا کرد. از شماها می خواهم صبر و استقامت داشته باشید، به خدا قسم هر وقت خواستید برای من گریه کنید، برای حسین بن علی(ع) گریه کنید.

و در آخر یک کلمه هم با جوانان و آشنایان دارم: مبادا در رختخواب بمیرید، چون سالار شهیدان در میدان نبرد پاره پاره شد. خلاصه به ملحدین و منافقین کوردل بگویید، ما عاشقان خدمتیم نه تشنگان قدرت.

مادرجان؛ مبادا کوچکترین ناراحتی داشته باشید، خلاصه کسی من را به اجبار به جبهه نفرستاد، خودم داوطلبانه شتافتم. چون زمان اسلام ایجاب می کند که به خدمت و به فرمان امام امت لبیک بگویم. از کلیه خانواده مان می خواهم صبر و استقامت و شهامت داشته باشند و برایم سه سال نماز و روزه بخرید و طلب خیر کنند.

مادرجان، پدرجان، برادرانم و همشهریانم؛ اگر سعادت پیدا کردم و به جوار ائمه رسیدم، به خدمت بی بی فاطمه(س) و زینب(س)، به[خدمت]حسین بن علی(ع) و مهدی(عج) رسیدم، زحماتی که شما کشیده اید را می گویم و طلب خیر می کنم. فقط دعا کنید که به هدف اصلی برسم. من زحمات شماها را تک به تک فراموش نمی کنم و قدردانی می کنم و خواهش می کنم، حلالم کنید. چون می دانم خیلی اشتباه داشتم و رفتار درستی با شماها نکردم و از تمام آشنایان و دوستان و اقوام می خواهم که مرا ببخشند و برایم حتی المقدور گذشت کنند. از آشنایان می خواهم، برایم نماز و روزه ارمغان بفرستند و در آخر از آنان که در خط روحانیت نیستند، می خواهم که به روحانیت ملحق شوند. چون اگر ملحق نشوند از منافق بدترند و از همه می خواهم که ندای امام را با جان و دل بپذیرند. خصوصا از ملت رنج کشیده داراب می خواهم که به این از خدا بی خبران فرصت ندهند که مردم را از روحانیت اصیل، خصوصا آیت الله نسابه جدا سازند.

خلاصه مادرجان؛ بنده از علی اکبر حسین(ع) عزیزتر نیستم. دین اسلام بهتر است، یا من؟!

خلاصه بنده ناقص نوشتم، چون فردا می خواستیم حرکت کنیم، دل شور و هیجان داشت.

والسلام

حسین فرصت- ۱۳۶۲/۴/۲۵

 

متن زندگی نامه و خاطرات این شهید در اختیار سامانه قرار ندارد؛ در صورت اطلاع لطفا با ما در ارتباط باشید.

    درصورت هرگونه سوال و راهنمایی با شماره زیر تماس حاصل فرمائید
    ۰۹۱۷۱۳۰۱۷۴۸

    Leave a Reply