مرحوم حسین آزما نویسنده کتاب معروف “شهر من داراب” در دی ماه سال ۱۳۶۸ در شعری، از ۵۷ شهید شهرستان داراب نام برده است.

شعر زیر برای اولین بار از آرشیو کانون تخصصی نشر شهادت انتخاب شده و در این پایگاه خبری منتشر می شود. لازم به ذکر است در بعضی از ابیات این شعر از خانواده های دو شهیدی نام برده شده و مجموعا از نام ۵۷ شهید شهرستان داراب استفاده شده است.

به یاد ۵۷ شهید داراب

به گلزار شهیـدان پا نهادم/بیامـد یک یکِ گلـها بیـادم

ز خاک تیـره لاله سر کشیده/چه گلهایی که آنجا آرمیده

شده دشت و دمن پر از شقایق/شقایق خوبتر از صبح صادق

همه در راه دین گردیده پرپر/همه چون گل به گلدانها معطر

همه خوابیده اندر بستر خاک/بدنها قطعه قطعه، سینه ها چاک

کنــون گویـم برایـت نام آنـها/که تا یادی شود از عشق گلها

یکی از لاله ها «آهن نورد» است/که سینه از غمش پر رنج و درد است

گلی دیـگر که پر نور است و پرســوز/بود در گوشـه گلزار «افروز»

«رضایی» چون شهاب آسمان ها/«سهیلی» می پرد در کهکشان ها

ز «اسماعیــل پور» آن نوگــل باغ/ببینی بر رخ مـه پاره ها داغ

«علی اندیش» در اندیشه ی حق/زند بر فرق دشمن تیشه ی حق

گل باغ جهان «افراسیابی»/کنارش غنچه ی پرپر «شهابی»

«بشرپور» آن دوگل در بین گلها/چو یاس و نسترن با شکل زیبا

ببین «بهنام» را چون سرو بستان/شده در بین گل رویان نمایان

«رحیم پیله ور» چون برگ لاله/نشسته بر رخش خون جای ژاله

چراغی دارد اندر سینه «عباس»/بگوید راه این است ایها الناس

ز روی «حیدری» تابش کند نور/شود دشمن ز نور چهره اش کور

«زمانی» آن گل بی خار دوران/نشسته در جناندر پیش «سلمان»

شهید قطعه قطعه «خائفی» را/ببین در پای کوثر نزد مولا

«خلیلی» خلقتی در بر نموده/چرا؟ چون ترک جان و سر نموده

چنان شمشاد باشد سرو و خرم/نشسته در میان باغ «خرم»

صفیر ناله ی «احمد» شنیدم/ز صوتش سفره ی دل آرمیدم

چو «دولتخواه» را دیدم به رضوان/بگفتا جان فدا کردم به جانان

«رضا فیروز آبادی» چو اختر/لباس از نور حق بنموده در بر

«رسول فیضی» آن فیاض عاشق/ز خون رنگین شده همچون شقایق

«حمید رستـگار» آن ماه تابان/نمـوده آســمان ها را چراغـان

«منوچهری» ز چهره می چکد خون/زخونش سرخ گل در دشت و هامون

به اذن حق «موذن» خفته در خاک/تنش صد پاره پاره، سینه اش چاک

«کشاورز» آن دلاور مرد میدان/به روی شاخه ی گل شد نمایان

جمال «کاویان» پر جلوه دیدم/بدین شوکت کسی هرگز ندیدم

ببین «مزدوریان» جان را فدا کرد/خدا را زین عمل از خود رضا کرد

ز نام «رنجبر» در آسمان ها/هزاران شور و غوغا گشته بر پا

بنازم بر جمال نیک «جمشید»/که نورش می زند آتش به خورشید

ببین «عباسی» آن مرد جوانمرد/چه سان جانش فدای دین حق کرد

«معلم» بر سرش تاجی ز سوسن/ز خون، رخت عروسی کرده بر تن

چراغ جمع ما «فرزانه» باشد/بگِرد دوست چون پروانه باشد

درخشد «شمس» از اوج سماوات/ز جان گوید به ما معنای آیات

«عزیز شاطری» چون دسته ی گل/نهاده بر سرش تاجی ز سنبل

«شجاعی» شعله بر جان میدرخشد/به امر حق به حق سر را ببخشد

«سعادت پور» آن فرزانه حق/دو گل بودند بر یک شاخه پیوند

ز خون پاک «زارع» در گلستان/هزاران غنچه سر زد در بهاران

بدیدم «شاهرخی»  رخ همچو خورشید/ز خم باده حق باده نوشید

چو دیدم سیدی بر صدر رضوان/جمال «صدریان» گردید تابان

چنان سنبل «طحان» دیدم به گلزار/رخش تابان تر از مهر شرر بار

سمندر سان «محبی» داخل نار/برای دین حق میکرد پیکار

«ذبیح اله ظهرابی» چو شمشاد/به دشمن میزدی صد بانگ و فریاد

«علیزاده» دو شاخه از دو مینو/ز خون بسته حنا بر زلف و گیسو

«غلامی پور» در خون آرمیده/ز جان و دل نوای حق شنیده

«فرح بخش» آن جلیل با جلالت/به قصر نور بنشسته به جنت

نگه بر بارگاه قدس کردم/«کریم قدسی» اندر اوج دیدم

چو بر بام فلک کردم نگاهی/«هنرور» دیدم آنجا همچو ماهی

«نوازاله» آن «معمار» دل ها/خجل از روی او دیدیم گلها

ملک میداد با عز و ارادت/بدست «منفرد» جام شهادت

«حمید نوربخش» آن نور دیده/به گلزار جهان عزت خریده

اخوت را بیا از «ناصر» آموز/بیا شمع شهادت را بیفروز

چو بر «عبدالحسین» کردم نظاره/«نظر» افتاد بر نور دوباره

بیا بنگر درون خاک «مسرور»/بتابد از زمین بر آسمان نور

بیاد غنچه های خفته در خاک

نگه کن «آزما» هر شب به افلاک

حسین آزما-۱۴ دی ماه ۱۳۶۸

About مدیر اصلی

Leave a Reply