شهید عبدالعلی معصومی

شهید عبدالعلی معصومی
تاریخ تولد: 1339/01/18
تاریخ شهادت: 1363/12/25
محل شهادت: جزیره مجنون

 نوع ایثار: شهید  
 نام: عبدالعلی نام خانوادگی: معصومی
 نام پدر: محمد نام مادر: –
 تاریخ تولد:۱۳۳۹/۰۱/۱۸ تاریخ شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۵
 وضعیت تاهل: مجرد دین و مذهب: اسلام-شیعه
 نحوه شهادت: – عملیات: بدر
 محل شهادت:جزیره مجنون محل تولد: فارس-داراب
 محل دفن: بخش مرکزی مسئولیت در جبهه:-
 تحصیلات: – رده اعزام کننده: معلم بسیجی

وصیتنامه شهید والامقام عبدالعلی معصومی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

«یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ.ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَهً مَّرْضِیَّهً. فَادْخُلِی فِی عِبَادِی. وَادْخُلِی جَنَّتِی»[۱]

«ای نفس قدسی مطمئن، دل آرام [به یاد خدا] امروز به حضور پروردگارت باز آی که تو خشنود [به نعمتهای ابدی او] و او راضی از [اعمال نیک] تو است. باز آی و در صف بندگان خاص من درآی و در بهشت [رضوان] من داخل شو.»

خدایا؛ می دانی که چه می کشیم! پنداری که چون شمع ذوب می شویم. ما از مردن نمی هراسیم، اما می ترسیم بعد از ما ایمان را سر ببرند. و اگر سوزیم، هم روشنایی می رود و جای خود را دوباره به شب می سپارد! پس چه باید کرد؟ از یک سوی باید بمانیم تا شهید شویم و از دیگر سو باید شهید شویم، تا آینده بماند. هم باید امروز شهید شویم، تا فردا بماند و هم باید بمانیم تا فردا شهید نشود. عجب دردی!؟ چه می شد امروز شهید می شدیم و فردا زنده می شدیم، تا دوباره شهید شویم. (از مناجات نامه )

به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان، یاور مستضعفین و در هم کوبنده مستکبرین. با سلام به پیامبر راستین و فرستاده خدا، آخرین پیامبر محمد امین(ص) و با درود به ائمه اطهار(ع)، از شهید محراب مولای متقیان علی بن ابیطالب(ع)، تا یگانه منجی عالم بشریت مهدی موعود(عج) و با آرزوی طول عمر برای پیر جماران نایب بر حق مهدی(عج)، این بت شکن تاریخ، روح الله الموسوی الخمینی و سلام بر شهیدان از آدم تا خاتم و از خاتم تاکنون.

و با سلام خدمت شما ملت شهید پرور و مبارزان راه حق و حقیقت و با درود به سنگرنشینان جبهه های نور علیه ظلمت، این اسطوره های مقاومت و جوانمردی.

سپاس خدای عزوجل، که این راه را به من شناساند و یاریم کرد که در این راه قدم  بردارم.

بارالها؛ تو را شکر و حمد می گویم که یاریم کردی تا از چنگال شیاطین رهایی یابم و راه سعادت را باز یابم و مرا ختم به خیر نمودی. خدایا؛ راضی به رضای تو هستم.

ای امت شهید پرور؛ بدانید که با راهنمایی و هدایت«الله» و با ایمان کامل قدم در این راه نهادم و از این که توانستم، این امانت آفریدگار را به او بازگردانم، خوشحالم. امیدوارم که شهادتم نقطه عطفی باشد در جهت بیداری خویشان و دوستانی که نسبت به این انقلاب، یا بی تفاوتند و یا به مخالفت با آن برخواسته اند و از عاقبت خود، یا بی خبرند و یا خود را به خواب زده اند.

«یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَهَ السَّاعَهِ شَیْءٌ عَظِیمٌ. یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَهٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُکَارَى وَمَا هُم بِسُکَارَى وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ»[۲]

«ای مردمان خدا ترس و پرهیزگار باشید، که زلزله روز قیامت بسیار حادثه بزرگ و واقعه سختی خواهد بود. چون هنگامه آن روز بزرگ را مشاهده کنید، هر زن شیرده طفل خود را از هول فراموش کند و هر آبستن بار رحم را بیفکند و مردم را از وحشت آن روز بیخود و مست بنگری، در صورتی که مست نیستند، ولیک عذاب خدا سخت است [که از حول آن مردم چون مست و مدهوشند]»

ای عزیزان؛ بیدار شوید، که روز بیداری است. هوشیار باشید، که یوم هوشیاری است. از این سفره رنگینی که پروردگار برایتان گسترده است بهره گیرید و نگذارید که ظواهر دنیا فریبتان دهند.

امام را تنها نگذارید، به یاریش بشتابید، دین مبین اسلام در خطر است. هدف ابرقدرتها و استعمارگران ایران نیست، بلکه اسلام است. چون آنها نابودیشان را در پیروزی اسلام می بینند، توکل به خدا کنید که: «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ»[۳] دست خدا بالاترین دستهاست. با خدا باشید که خدا نیز یاورتان خواهد بود.

همه ما مسافریم و عاقبت روزی این سفر به پایان می رسد و باید کوله باری را که در طول چندین سال زندگی، کم کم آن را بسته ایم، به دوش کشیم و راهی مقصد شویم.

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

«ان کان دین محمد (ص)، لم یستم الا بقتلی فیا سیوف خزینی»[۴]

اگر اسلام عزیز با ریخته شدن خون ماها پا برجا می ماند، خداوندا! از تو می خواهم که هزاران بار در راه تو کشته شده و زنده گردم و دوباره در راه تو کشته شوم.

ای بازوان انقلاب؛ از خون ما بجوشید و به تداوم انقلاب ادامه دهید.

ای اسلامیان؛ بر خروشید و به رهبری این رهبر پیامبر گونه پرچم اسلام را در سراسر گیتی به اهتزاز در آورید.

ای جوانان عزیز؛ مبادا! در بستر بمیرید، که حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد و مبادا! در جهل و غفلت بمیرید، که علی(ع) در محراب عبادت به شهادت رسید و مبادا! در بی تفاوتی از دنیا بمیرید، که علی اکبر(ع) و دیگر شهدا در راه اسلام و با هدف شهید شدند.

اما شما ای خانواده گرامی؛ اگر جسدم را برایتان قطعه قطعه آوردند، اگر ذره ذره گوشتهای بدنم را از زیر تانکهای مزدوران بعثی صهیونیستی بیرون کشیدند و برایتان فرستادند، اگر خاکستر بدن سوخته ام را آوردند، خم به ابرو نیاورید و غمگین نباشید. و به یاد آن لحظاتی باشید که بدن سرور شهیدان، فرزند فاطمه زهرا (س) را از زیر پای اسبها لگد مال کردند. قدری فکر کنید و بیندیشید. مگر ما از فرزندان امام حسین (ع) عزیزتریم؟ آنها در صحنه پیکار شهید شدند و خود را فدای اسلام نمودند، پس چرا ما در رختخواب ذلت بمیریم؟! در صورتی که سفره معشوق گسترده است.

ای مادر گرامی؛ مبادا برایم بی تابی کنی، دلت را قوی کن و به یاد آن باش که علی اکبر و علی اصغر امام حسین (ع) در راه معبودشان به شهادت رسیدند.

مادرم؛ اگر برایت فرزند خوبی نبوده ام، مرا ببخش و حلال کن. در مقابل زحماتت شرمنده ام که نتوانستم گوشه ای از آن را جبران کنم. از تو می خواهم که مانند مادر وهب، وقتی سرم را برایت آوردند بگویی:”چیزی را که در راه خدا داده ام، پس نمی گیرم”.

و شما ای پدر عزیز و ارجمند؛ خیلی حق به گردنم دارید. امیدوارم که حلالم کنی و در درگاه خداوند برایم طلب مغفرت نمایی، باشد که خداوند مرا ببخشد و بیامرزد.

پدر عزیزیم؛ هیچ ناراحت نباش و حسین گونه عمل کنید و در راه اسلام حتی از فدا نمودن بچه شیر خواره ات نیز پروا نداشته باش و تا اسلام در خطر است، در راه حفظ آن بکوش و فرزندان خود را برای نبرد با دشمنان بسیج کن.

و شما ای برادرم؛ مبادا بگذارید، تفنگم بر زمین بماند. راهم را که خط«الله» و اسلام است، ادامه دهید و تا موقعی که خطری متوجه اسلام است، در راهش جانبازی کنید. امام را تنها نگذارید که نایب بر حق یگانه منجی بشریت (عج) است.

و اما ای خواهر عزیزم؛ زینب وار عمل کنید و در رساندن پیامم به گوش جهانیان بکوشید و حجابتان را که مهم ترین و محکم ترین سنگر برای شماست، حفظ کنید و الگویی برای دیگر خواهران باشید.

و شما ای ملت حزب الله؛ بنده کوچکتر از آنم که کلمه ای به عنوان نصیحت برای شما عزیزان بنویسم. ولیکن امام عزیزمان را فراموش نکنید و رهنمودهای وی را مو به مو اجرا کنید. مبادا بگذارید منافقین بین شما تفرقه بیندازند و باعث رنجش امام گردند. همیشه و در همه حال اتحاد داشته باشید، تا منفعت طلبان نتوانند سوء استفاده کنند و دعایتان این باشد:

«خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.»

و اما کسانی که به این انقلاب و امام بزرگوارمان معتقد نیستند، به هیچ وجه حق ندارند در تشییع جنازه ام شرکت کنند.

در پایان از خانواده ارجمندم می خواهم که مقداری نماز و روزه برایم بخرند[اجیر بگیرند] که از خدا بدهکارم و از همه کسانی که از من بدی دیده اند، می خواهم که بنده حقیر را حلال کنند و برایم دعا کنند که مرگم فی سبیل الله باشد و از همه کسانی که با آنها دوستی و برادری داشته ام، می خواهم که راهم را ادامه دهند و امام را فراموش نکنند.

به امید ظهور هر چه زودتر حضرت مهدی(عج) و به اهتزاز در آمدن پرچم اسلام در سراسر دنیا.

 

والسلام

عبدالعلی معصومی- ۱۳۶۳/۱۲/۱۶

 

[۱]. فجر،‌ آیه های۲۷-۳۰.

[۲]. حج، آیه های۱-۲.

[۳]. فتح، آیه۱۰.

[۴]. امام حسین(ع).

شهید عبدالعلی معصومی

خبر تشییع پیکر بیش از ده شهید در شهر پیچیده بود.حال و هوای دیگری در بین دوستان به جامانده ی شهیدان،خانواده ها و همشهریان حاکم بود.شب ، قبرهای مطهر این دوستان خدا را در گلزار شهدا آماده کرده بودند تا فردا پس از تشییع آن به حق پیوستگان، آنها را به منزل دنیویشان انتقال دهند. شب که میعادگاه خلوتی برای آرامش یافتن ارواح سرکش و آزرده و بهترین زمان برای زیارت ضریح قلوب خاشع است به پیشنهاد علی به گلزار شهدا رفتیم. شهدا در جوار امامزاده پیرمراد، مکانی مشرف به کوهی سرسبز و با طراوتی بهشتی آرمیده بودند و بیش از ده خانه خاکی اگر هم در انتظار میهمانی بدن بهترین بندگان خدا،چشم انتظار باهم به روی تپه های خاک از زمین بیرون آمده قدم  می گذاشتیم، آرام و با طمانینه من فاتحه میخواندم در عالم خودم بودم . نگاهی به اطراف کردم دیدم علی نیست.. زمستان  بود ولی  سرمای هوا هم در آن تاریکی شب، رنگی نداشت.فضای ذهنم بیش از سرما متوجه حضور تاریک و تنهایم شد، ترسیدم از کرده ها و نکرده ها..ذهنم دنبال پناهی بود.نفسم تند تند میزد.جایی یا کسی که من میخواهم. به بدنم چرخی دادم چشم هایی خیره با مردمکی فراخ ،بدنی منجمد و حتی صدایی.علی نبود!!!اطراف یکی از قبرها صدایی می آمد ، قدم های تند خود را بی فشار برزمین می گذاشتم و به طرفش می رفتم به بالای قبر رسیدم دیدم علی در قبر خوابیده و با خدای خودش نجوا می کند.با خودم گفتم خدایا عجب دلی دارد علی.درد دل می کند حتما از دلتنگیش می گوید از دوری اش تنهایی اش..عاشق او بود همه می دانستند گریه هایش هم رنگ اشک های زیارت عاشورایش بود بوی آزادگی می داد و اشک هر آدمی را در میآورد.احوالاتش دیدنی بود گفتم علی جان چرا آنجا رفته ای !برایم خیلی عجیب بود سوالم بوی ترس و تعجب می داد.علی با همان وضعیت به من گفت می خواهم ببینم قبر به اندازه ی من است!من آن شب ندانستم معنای آن حرف چیست ولی ده سال بعد که تکه های استخوان بدنش را آوردند او را به مراتب کوچکتر از خانه خاکی آن شب به خاک سپردند . قلبی شجاع و دیدی وسیع دست از دامان دنیا کشیده ، پی به حقیقت دنیا و آخرت برده و در کنار اهل بیت معرفت و حکمت ایستاده تا رسم عاشقی را به اندازه ی دل عاشقش به جا آورد.

راوی: اسماعیل بهمنی

    درصورت هرگونه سوال و راهنمایی با شماره زیر تماس حاصل فرمائید
    ۰۹۱۷۱۳۰۱۷۴۸

    Leave a Reply