شهید عباس قلی نوابی

شهید عباس قلی نوابی
تاریخ تولد: 1333/10/08
تاریخ شهادت: 1361/03/02
محل شهادت: فاو

 نوع ایثار: شهید  
 نام: عباس قلی نام خانوادگی: نوابی
 نام پدر: کرم نام مادر: –
 تاریخ تولد:۱۳۳۳/۱۰/۰۸ تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۰۳/۰۲
 وضعیت تاهل: متاهل دین و مذهب: اسلام-شیعه
 نحوه شهادت: – عملیات: بیت المقدس
 محل شهادت:فاو محل تولد: فارس-داراب
 محل دفن: – مسئولیت در جبهه:-
 تحصیلات: سیکل – راهنمایی رده اعزام کننده: بسیجی

وصیتنامه شهید والامقام عباسقلی نوابی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

«إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّهَ…»[۱]

«بدرستی که خداوند مشتری است از مؤمنین نفسها و اموالهای آنها و در عوض به آنها بهشت عنایت می کند.»

درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران، حسین زمان، امام خمینی و درود به رزمندگان حق علیه باطل و درود به پیروان خط امام، ملت شریف ایران.

ای حسین زمان، خمینی عزیز، فریاد«هل من ناصر ینصرنی» مظلومانه تو را با گوش جان شنیدم و لبیک گویان، اجابت نمودم و با قلبی سرشار از عشق به لقاءالله، به جبهه حق علیه باطل شتافتم تا به جهانیان بفهمانم که آگاه باشید که تاریخ خونین حسین(ع) از سلاله پاک محمد(ص) در کربلای ایران تکرار می شود و چون حسین زمان نماینده بر حق ولی عصر(عج) ندای حق را حتی به عروسان در حجله ها رساند، که ای ملت بیدار باشید و فردای قیامت هیچ گونه بهانه ای نداشته باشید که حق به من نرسید و من نفهمیدم.

اینجانب بنده خدا، عباسقلی نوابی، فرزند:کرم، متولد:۱۳۳۳، به شماره شناسنامه:۲۴۲۰، صادر از ده خیر علیا داراب، پیرو خط امام و شیعه دوازده امامی، مکتب اسلام، کتاب قرآن و شهادت به یگانگی پروردگار عالم و شهادت به رسالت انبیاء الهی که راهنمای بشریت به سوی«الله» بوده اند، که اشرف انبیاء و خاتم پیغمبران محمد(ص) می باشد و شهادت بر اوصیاء او یعنی دوازده امام و جانشینان بر حق او که اولین آنها علی بن ابیطالب(ع) و آخرین آنها حجه بن الحسن عسکری(ع)، امام دوازدهم که بنا به عللی در غیبت کبری، از نظرها غایب است و این انقلاب اولین مرحله انقلاب ظهور امام زمان(عج) و ایجاد دولت حقه اسلامی در سراسر دنیا می باشد. و شهادت بر این که خداوند عادل است و قیامت و میزان و صراط و بهشت و جهنم و فشار قبر و سرازیری قبر و حساب و نکیر و منکر در قبر حق و عالم برزخ، زندگی بعد از مرگ حق می باشد.

برادرجان؛ خواهش من این است که از اقوام و خویشان و همشهریان برایم حلالیت بخواهید، تا برای رضای خدا مرا حلال کنند و همچنین خواهش من این است که برای دو فرزندم ملیحه و روح الله پدری کنید و آنها را تربیت اسلامی نمایید و بخصوص به ملیحه مهربانی بیشتری کنید، که پیغمبر اکرم(ص) بیشتر سفارش نموده و آنها را به مدرسه بفرستید و روح الله، یادگار مرا به حوزه علمیه قم بفرستید تا یک سرباز برای امام زمان(عج) بار بیاید و در مورد دختر عمویم، مهربانی کنید و سرپرستی نمایید که  انشاءالله، خداوند در عوض به شما اجر جزیل عنایت خواهد کرد.

به دختر عمویم[همسرم] سفارش می کنم؛ در مورد تربیت اسلامی فرزندانم و صبر در مصیبت من. مادرجان؛ از شما خواهش می کنم مرا حلال کنید و در مصیبت من چون زینب(س) صبور باشید.

و فقط فریاد ما در لحظات آخر این است؛ امام را تنها نگذارید. در شهادت من کسی حق ندارد طوری ناراحتی کند که خدا ناراحت شود و روح من و شهدای دیگر آزرده شود. از دوستان و آشنایان توقع دارم، از تفرقه جدا بپرهیزید و امام را دعا و امام را فراموش نکنید و راه اینجانب که راه حزب الله است، ادامه دهید و این را بدانید که سکوت و بی تفاوتی بزرگترین گناه می باشد و اگر چنانچه سعادت شهادت نصیب اینجانب شد، مرا به همان حالت بدون غسل و کفن دفن کنید، تا به همان حالت خدای خودم را ملاقات نمایم.

اهالی محترم ده خیر علیا؛ در حدیث است که خداوند وقتی اراده کرد قومی را یا قریه ای را نابود کند، آنها را در نعمت قرار می دهد. مانند قوم بنی اسراییل و بعدا که خدا را از یاد بردند، آنها را نابود می کند. شما هم در لحظه ای که تمام کفر و تمام اسلام در جنگ است، جنگ را نادیده گرفته و همگی مشغول جمع آوری مال اندوزی می باشید و جنگ را فراموش کرده و خود و جوانان خودتان در جبهه ها حاضر نیستید و اگر چنانچه وضع شما به همین عنوان باشد، عواقب خطرناکی در پیش دارید. بخدا قسم و بحق خون شهدا قسم، اگر هم سزای به تفاوتی نسبت به جنگ را در این دنیا نبینید، فردای قیامت در عقبه های آن از کلیه شما بازخواست خواهد شد، که چرا در دنیا امام را تنها گذاشتید و به جبهه نرفتید؟! و یکی دیگر از عیب های شما بی تفاوتی نسبت به بی بندوباری، عده ای جوان هرزه که مشغول قمار بازی و دزدی می باشند، هستید که باعث لوث شدن خون شهیدان و آلوده شدن جامعه اسلامی ده خیر می باشد.

خواهش دارم؛ این امر مهم امر به معروف و نهی از منکر را از این تاریخ جدی بگیرید، که اولین ساعت قبر جلو شما را می گیرند. و خواهش دیگر من از برادران این است؛ امام که الگوی یک مرد در تاریخ می باشد را تنها نگذارید و همگی پیرو ولایت فقیه که بوده و هستید و محکم تر شوید.

مدت هفت سال نماز اجیری برایم بگیرید و حج را حتما یا خودت یا یک فرد را برایم اجیر بگیرید، که به من واجب است.

 

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

خداحافظ

خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار، از عمر ما بکاه و به عمر او بیفزا.

برادر شما، در صورت قبول حق، برادر شهید شما-  عباسقلی نوابی

[۱]. توبه، آیه۱۱۱.

خاطرات

?شهید عباس قلی نوابی

از سن ۴ سالگی پدر خود را از دست داده بود و گرد غم و یتیمی بر چهره اش نشسته بود و سرپرستی او را مادر تنگدستی برعهده گرفت که درآمدش از باغچه کوچک ای بیش نبود عباس با مشکلات مختلف از همان سنین کودکی روبرو شد فقر و بی کسی او را همانند فولاد اب دیده سخت و محکم کرده بود و از اون یک انسان پر تلاش و سخت کوش و متدین درست نمود که نظیرش در شهرمان کمتر به چشم می خورد هم کار میکرد و هم درس میخواند و در دوران دبیرستان به خاطر علاقه زیادش به تحصیل روزانه ۴۰ کیلومتر دوچرخه سواری می کرد و در راه جنت شهر تا داراب را رکاب می زد سال آخر تحصیلات از زبان دوستانش این گونه نقل می‌شود صبح‌ها با پارچه آب بالای سر ما می آمد و برای نماز بیدارمان می کرد ارتباط بسیار زیبایی با خدا داشت و این را در نماز خواندنش می توان دید خدمت سربازی اش نیز بسیار مثال زدنی است اوج خفقان رژیم پهلوی در پادگان های نظامی است که سربازان باید پیرو قواعد خواستنی باشند تنها سرباز پادگان که ریشش را با تیغ نمی زد او بود و به همین دلیل او را اذیت می‌کردند و هر روز تنبیه می شد او علناً در مراسم صبحگاه اعلام کرد که ما مسلمانیم و این دستور اسلام است او در دوره آموزشی بارها تنبیه و بازداشت شد اخلاق حسنه باعث شده بود که دیگر هم فکرانش دور او پروانه وار بگردند پس از آموزش به بندرعباس منتقل شده و از آنجا به دور افتاده ترین و فقیر نشین ترین آبادی رفت و این کارش بنا به در خواست خود او انجام شد شاگرد منطقه‌ای صعب العبور کوهستانی است که عباس دلخواه به آنجا رفت او نه تنها سرباز بود بلکه به یک معلم اخلاق و دینی تبدیل شده بود و با رفتارهای خودش مردم آبادی را دور خود جمع کرده بود در این بین فرماندهان عباس عوض شد و فردی که دست نشانده رژیم بود جای او را گرفت به محض شناسایی عباس به عنوان یک نیروی مذهبی و انقلابی او را به یک منطقه محروم تبعید کرد که پنج روز در راه بود تا به آنجا رسید و همرزمانش گفتند با او تماس گرفتیم گفت رسیدم و به فرمانده ام بگویید که با کار خود مرا به آرزویم که زندگی با محروم ترین مردم کپرنشین بود رساند وای کاش از روز اول در اینجا بودم همرزمانش می گویند پس از مدتی با فرمانده ملاقات داشت و در آن ملاقات علناً پیرامون رژیم پهلوی سخن گفت و این در حالی بود که آن فرموده او را نصیحت می کرد و در جواب فقط شنید که برای من بالاتر از سیاهی رنگی نیست و ارباب تان ناپاک است پس از سربازی به استخدام آموزش و پرورش میناب در آمد او را به دهکده ای به نام باغ نرگس فرستادند و او دیگر به صورت علنی مبارزه را شروع کرد و ابتدا با چوب دستی که داشت عکس شاه که روی دیوار کلاس بود پاره نمود پاسگاه فهمید و با او برخورد کرد مبارزه با خرافه بود از فعالیت های دیگر او بود که باعث مخالفت تعدادی از سران خرافه پروای اهالی قرار گرفت و او را به بهانه آوردن اسم خمینی (ره)و خواندن رسالتش او را به روستای دیگر تبعید کردند او در روستای باغ کلان تبدیل به بزرگ روستا شد و کلیه فعالیت های مذهبی و عقیدتی را انجام می‌داد با اوج‌گیری مخالفت ها علیه رژیم او نیز به قم مسافرت می کرد و از آنجا بین مردم بیانات امام را توزیع می‌کرد و در تحصن های مختلف در قم شرکت کرد و این کار باعث شد که به گوش سفاکان پهلوی برسد و باعث شود که حقوق او را قطع کردند موج آزادی خواهی وجودش را گرفته بود و به عنوان مبلغ انقلاب به زادگاه خود جنت شهر برمی گردد و در آنجا به مبارزه می پردازد که انقلاب پیروز شد ولی مبارزه عباس پایان نپذیرفت او مدیر مدرسه ای در میناب شد و با خوانین منطقه به مبارزه پرداخت دو نفر از فرزندان خوان ها را اخراج و آنها در مدد انتقام برآمده و دست به ترور او زدند ولی عباس پس از ضرب و شتم زیاد در حالی که بیهوش بود نجات پیدا کرد و باز به مبارزه پرداخت

??راوی:عذرا نوابی

    درصورت هرگونه سوال و راهنمایی با شماره زیر تماس حاصل فرمائید
    ۰۹۱۷۱۳۰۱۷۴۸

    Leave a Reply