شهید رضا مرتضوی

شهید رضا مرتضوی
تاریخ تولد: 1341/03/05
تاریخ شهادت: 1362/07/28
محل شهادت: مریوان

 نوع ایثار: شهید  
 نام: رضا نام خانوادگی: مرتضوی
 نام پدر: غلامرضا نام مادر: –
 تاریخ تولد:۱۳۴۱/۰۳/۰۵ تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۰۷/۲۸
 وضعیت تاهل: متاهل دین و مذهب: اسلام-شیعه
 نحوه شهادت: – عملیات: والفجر۴
 محل شهادت:مریوان محل تولد: فارس-داراب
 محل دفن: – مسئولیت در جبهه:-
 تحصیلات: ابتدایی رده اعزام کننده: بسیجی

وصیتنامه شهید والامقام رضا مرتضوی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

«وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَکُونَ فِتْنَهٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّه فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»[۱]

«بجنگید با مشرکان و بکشید آنان را تا این که تمامی  فتنه ها بر چیده و تنها مرام خدا باقی بماند.»

اول سلام بر پیر جماران، نایب بر حق مهدی(عج) ابرمرد تاریخ و سازش ناپذیر، خمینی روح خدا… و سلام بر کسانی که مرگ را فراموش نمی کنند و سلام بر مردم شهید پرور و دوستان حزب الله، که پیرو خط امام عزیز هستند و سلام آخرم به پدر و مادرم که عمری برای بنده زحمت کشیده اند و مرا نیکو تربیت کرده اند.

اینجانب همراه با دیگر دوستانم به جبهه رفتم، تا به پیام امام عزیزمان لبیک گفته باشم. آرزوی من این بود که در رختخواب ذلت جان ندهم و وظیفه الهی خویش را پس از سالهای سال و ماهها انتظار، به انجام برسانم. شاید با ریختن خونم، خونی به جریان در آید. «…وَلاَ تَجْعَلْ مَعَ اللّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتُلْقَى فِی جَهَنَّمَ مَلُومًا مَّدْحُورًا»[۲]،انتخاب نکنید راهی غیر از راه «الله» که با ملامت به دوزخ پرتاب خواهید شد.

وظایف شما این است که راه شهدا را انتخاب کنید. مردم ده خیر؛ بیایید طوری فرزندانتان را تربیت کنید که سرباز امام زمان(عج) بار بیایند، تا این که پرچم خونین اسلام را بر بلندیهای جهان به اهتزاز بیاورند و خداوند در آیه شریفه چنین می فرمایند:«وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ…»[۳] جهاد کنید، آن طوری که سزاوار جهاد در پیشگاه او می باشید. او شما را به دین حق خود سرافراز نموده است. خداوند به شما عمر طولانی با عزت و صبر حسین وار عطا فرماید، که از غذای خود  می برید و به رزمندگان می دهید، این نشانه مؤمن بودن شما است. ولی این را هم بگویم که عده ای قلیل در بین شما هستند که با حضور ظاهرانه [ظاهرسازی] خودشان در ادارات و مؤسسات به نام حزب الله [خود را]مسئول می دانند. نگذارید اسلام از وجود چنین افرادی سیلی بخورد. انشاء الله، در آینده نزدیک ماهیت آنها آشکار خواهد شد و نگذارید پایه های ستمگری را روی استخوان مستضعفان بنا گذارند. من برای شما توفیقات، در فرو ریختن پایه های ستمگری از خدای تبارک و تعالی خواهانم. آنها با خیال خام خود، به جایی نخواهند رسید و همین شمایید که فرزندانتان در جبهه ها برای شهادت اشک می ریزند.

در پایان با آخرین نامه ام، از پدر و مادرم می خواهم که با شهید شدن من ناراحت نباشید، زیرا با خدای خود معامله کرده اید.

مادر مهربانم؛ می دانم که بنده جگر گوشه شما بودم و عمری برای من زحمت کشیده اید. ولی این را بدانید که با ریختن خون من و دیگر شهیدان، درخت تنومند اسلام آبیاری خواهد کرد.

و از مردم ده خیر و جمیع دوستان می خواهم که اگر خطایی از من دیده اند، برای رضای خدا حلالم کنند. اگر جسد مرا آوردند در قبرستان جدید دفن کنید و آن را قبرستان را به نام شهید عباسقلی بگذارید.

رضا مرتضوی- ۱۳۶۲/۲/۱۰

 

من از هفتاد و دو تن شهید صدر اسلام و هفتاد و دو تن شهید انقلاب، که در رأس آنها مرحوم بهشتی بود، بهتر نبودم. شما می دانید که با دادن همین شهدا و معلولین است، که زمینه را برای انقلاب مهدی(عج) آماده می کند و دست ستمگران و زورگویان، از سر محرومان جهان کم و کوتاه می گردد.

جوانان عزیز؛ نکند در حال بی تفاوتی از اسلام بمیرید. تنها چیزی که اینجانب از بنیاد شهید می خواهم این است:

خانواده ام، پدر و مادرم را به خدمت امام ببرند. امام را تنها نگذارید و دست از روحانیت برندارید.

خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

از پدرم خواهش می کنم که یادگارم، احمدرضا مرتضوی را به مدرسه بفرستد و او را طوری تربیت کند، تا شاید ادامه دهنده راه پدرش باشد.

و از دختر دایی خودم می خواهم که پس از من ناراحت نباشد و طوری خود را جلوه دهد، که الگویی برای دیگران باشد.

بسم الله الرحمن الرحیم

«اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمد رسول الله، اشهد ان علیا ولی الله،حقا حقا»

«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُم بُنیَانٌ مَّرْصُوصٌ»[۴]

ای همسر خوب و مهربانم؛ می خواهم در لحظه ای که چند ساعت دیگر بیش به لحظات حساس و سرنوشت ساز، یعنی عملیات دلاور مردان میادین نبرد به قلب دشمن زبون و رو به زوال صدام باقی نمانده، قصد کردم که نصیحت و سفارش و در اصل درد دلهایم، که بعضی با خبر و بعضی هم بی اطلاع بوده اید و می باشید، با جوهر سیاه در دل این کاغذ سفید، فقط مخصوص خودت عرض بدارم.

ای مونس و یار عزیزم در دنیا؛ قبل از همه چیز عاجزانه و با قلبی پر از شور و شوق از تو می خواهم، در این مدتی که با هم بوده ایم، این حقیر سراپا تقصیر، خیلی زیاد در حق شما ظالم و بی توجه به حقوق اسلامی شما بوده ام. و در این لحظات آخر از شما می خواهم که این حقیر را برای رضای خدا حلال کنید. بنده در دنیا که نتوانستم در حق شما خدمتی انجام دهم، امیدوارم که اگر خواست خداوند متعال باشد و سعادتی نصیب گردید، بتوانم در آخرت قطره ای از زحمات گرانبهای شما را جبران کنم، انشاءالله.

ای همسرم؛ قبل از این وصیت نامه یک وصیت نامه ای نوشتم. امیدوارم که از نوشتن جملات در آن شما هیچ ناراحت نشوید، چون از قدیم مانده است که می گویند: هر کس مار گزیده باشد، از ریسمان سیاه و سفید، هم می ترسد. چون دوست ندارم که اگر برای من مسئله ای پیش آمد، باز آن برنامه ای بشود که پس از شهادت برادرم رمضان شد و مادرم تا هنوز چقدر زجر می کشد. و من برای این که حق مادرم را تا حدودی اداء کرده باشم، آن وصیت نامه را نوشتم.

ای مادر فاطمه؛ باز هم تأکید می کنم که با مادرم با مهربانی و عطوفت برخورد کنید. چون من موفق نشدم که حتی ذره ای از زحمات مادرم را جبران کنم و از این رو از شما می خواهم که تا زنده اید و او هم زنده است، اگر واقعا می خواهی در حق من محبتی کنی، یا می خواهی که روح من آزرده نشود، با مادرم مهربان باش و با همان شرایطی که در آن وصیت نامه نوشتم، خودت سرپرست و قیوم فرزندم باش وکیل و وصی هم، برادرم عبدالعلی مرتضوی می باشد.

 

 

 

[۱]. انفال، آیه۳۹.

[۲]. اسراء، آیه۳۹.

[۳]. حج، آیه۷۸:( وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِن قَبْلُ وَفِی هَذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ فَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ)؛ و در راه خدا چنانکه حق جهاد [در راه] اوست جهاد کنید اوست که شما را [براى خود] برگزیده و در دین بر شما سختى قرار نداده است آیین پدرتان ابراهیم [نیز چنین بوده است] او بود که قبلا شما را مسلمان نامید و در این [قرآن نیز همین مطلب آمده است] تا این پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز را برپا دارید و زکات بدهید و به پناه خدا روید او مولاى شماست چه نیکو مولایى و چه نیکو یاورى.

[۴] صف، آیه۴.

شهید رضا مرتضوی

کلاس اول راهنمایی بود که از یک حادثه بزرگ جان سالم به در برد . او دچار سوختگی شدید شده بود و امید کمی به بهبودی او بود ولی سرنوشت جور دیگری رقم خورد و رضا بهبودی پیدا کرد و مجددا به کلاس درس رفت .او بیشتر اوقات خود را در مسجد می گذراند و به مسائل مذهبی و دینی علاقه خاصی نشان می داد .او به استخدام آموزش و پرورش درآمد و در دور افتاده ترین روستاها به محل زندگیش کار می کرد .چون روستای مزیجان دور از شهربود  او ما یحتاج مورد لزوم را تامین می نمود و هنگامی عصرهای پنج شنبه به خانه می آمد به نوشتن مقاله و مطلب جهت بردن به مسجد می پرداخت تا اینکه دفاع مقدس شروع شد و شهید رضا عاشقانه به سوی جبهه ها رفت او بارها و بارها به جبهه اعزام شد و در مناطقی همچون شوش،کردستان،سرپل ذهاب،زبیدات و .. حضور داشت و هر بار عاشقانه تر به سوی جبهه ها می رفت او از ناحیه پا مجروح شده بود و با وجودی که هنوز در پای او ترکش بود و نیاز به عمل داشت با همان وضعیت باز هم به جبهه رفت.حاصل زندگی دنیوی او فرزند پسری بود که آخرین وداعش با او بسیار شمنیدنی است .بار آخر بود که به مرخصی آمد و فرزندش را که در خواب بود را بغل گرفت و رو به همسرش کرد و گفت اول از خدا و بعد از شما میخواهم که فرزندم را انقلابی و با شهامت تربیت کنی و به سوی جبهه های غرب اعزام شد.زمان عملیات والفجر ۴ بود و رضا عاشقانه آماده پرواز بود دوستان همرزمش آن لحظات را اینچنین برای ما توصیف کردند:رضا به ما گفت می خواهم غسل شهادت بکنم و مقداری آب محیا کرد و با وجود سرمای زیاد آب را کمی گرم کرد غسل نمود و رو به ما کرد و گفت شاید خداوند ما را به دیار عاشقان فراخواند  و شروع به نماز خواندن نمود و آنقدر محو مناجات با خداوند شد تا زمان حمله فرا رسید آرپی جی را به دوش کشید و کوله پشتی خود را که پر از گلوله آر پی جی بود به کول کشید و حرکت کرد.

    درصورت هرگونه سوال و راهنمایی با شماره زیر تماس حاصل فرمائید
    ۰۹۱۷۱۳۰۱۷۴۸

    Leave a Reply