شهید اسمعیل آهن نورد

شهید اسمعیل آهن نورد
تاریخ تولد: 1334/03/11
تاریخ شهادت: 1365/10/30
محل شهادت: شلمچه

 نوع ایثار: شهید  
 نام: اسمعیل نام خانوادگی: آهن نورد
 نام پدر: حسن نام مادر: –
 تاریخ تولد:۱۳۳۴/۰۳/۱۱ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۳۰
 وضعیت تاهل: متاهل دین و مذهب: اسلام-شیعه
 نحوه شهادت: اصابت تیر مستقیم به سر عملیات: –
 محل شهادت:شلمچه محل تولد: فارس-داراب
 محل دفن: گلزار شهدای داراب مسئولیت در جبهه:پیک گردان
 تحصیلات: سیکل – راهنمایی رده اعزام کننده: بسیج

وصیتنامه شهید والامقام اسماعیل آهن نورد

بسم الله الرحمن الرحیم

«إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّهَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاهِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»[۱]

«در حقیقت‏خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى] این که بهشت براى آنان باشد خریده است همان کسانى که در راه خدا مى‏جنگند و مى‏کشند و کشته مى‏شوند [این] به عنوان وعده حقى در تورات و انجیل و قرآن بر عهده اوست و چه کسى از خدا به عهد خویش وفادارتر است پس به این معامله‏اى که با او کرده‏اید شادمان باشید و این همان کامیابى بزرگ است.»

با سلام و درود به پیشگاه مقدس آقا امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام امت خمینی بت شکن و شهدا و مفقودین، اسرا، مجروحین و خانواده محترم آنها.

باز هم برای چندمین بار به جبهه آمدم و برای چندمین بار به نوشتن وصیت نامه پرداختم. این بار به خودم گفتم که شاید خدا فرجی عنایت فرماید که این بنده گناهکار را قبول کند. لذا هر چه فکر می کنم که بتوانم چیزی به نام وصیت نامه بنویسم، ندارم. چون گناه سرا پایم گرفته.

خدایا؛ به گناهانم اعتراف می کنم، گناهانم بسیار است و طاقتم قلیل! چه بسیار گناهانی را که انجام دادم، ولی خود از آن آگاه نبودم.

خدایا؛ چه گناهانی را بر من پوشاندی و برای هیچ یک از بندگان صالحت آشکار ننمودی. پس ای خدا، تو ستارالعیوبی، پس مرا در مقابل چشمان ائمه اطهار(ع) ،امام عزیز، شهدا و مردم در صحرای محشر رسوا مکن.

خدایا؛ اگر من شایستگی رحمت تو را ندارم، ولی تو شایسته آنی که از دریای رحمتت به من احسان کنی.

خدایا؛ مرا لیاقت ده تا در صف محمد (ص) باشم. به بخشندگی تو اعتراف می کنم و به فضل تو امیدوارم و تو را شکر و سپاس می گویم که اسلام دین رهایی و تکامل بخش را برای انسانها توسط رسولت محمد(ص) فرستادی.

خدایا؛ تو را شکر می کنم که مرا هدایت کردی: «الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللّهُ»[۲]

و شکر می کنم تو را که این نعمت بزرگ، یعنی امام عزیز را برای ما فرستادی که ما را از انحراف و سقوط نجات داد و باعث شد افکار و اعمال ما رنگ دیگر به خود بگیرد.

خدایا؛ اگر در جهاد سازندگی بودم، نه بخاطر مقام و منزلت و نه بخاطر مادیات دنیوی، بلکه بخاطر این به جهاد سازندگی آمدم تا شاید بتوانم خدمتی به مردم محروم بنمایم. ولی لیاقت آن را در خود ندیدم و بارها به مسئولین گفتم: که یک جهاد گر بایستی ایثار و شجاعت و … داشته باشد، تا به او فردی جهادگر بگویند. ولی این لیاقت را در خود ندیدم.

خدایا؛ اگر مرا لایق می دانی، شهادت را نصیبم کن.

خدایا؛ نمی دانم از چه چیز خود صحبت کنم، از ایمان ناقصم و یا از افکار پریشانم و یا از جان بی ارزشم.

خدایا؛ در مقابل این همه نعمتهایت، چیزی ندارم که هدیه ات کنم.

.خدایا؛ بالاترین چیزی که دارم جانم است. خدایا؛ آن را با رضای کامل و به هر نحو که بخواهی هدیه ات می نمایم.

خدا را شکر می کنم که آن پیر جماران مرا به خود آورد و بیدارم کرد. و خدا را شکر می کنم که خودم را هر چند لایق نمی دانم در جبهه باشم، در جمع رزمندگان نورانی و حزب اللهی دیدم.

از شما امت حزب الله می خواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشید و از ولایت فقیه و از دولت خدمتگزار خوب حمایت نمایید. و اکنون که رژیم آمریکایی صدام به کشور جمهوری اسلامی ایران و انقلاب اسلامی تجاوز کرده است، باید بنا به وظیفه شرعی اسلامی و انسانی خود از اسلام دفاع کنیم و به ندای پیامبر گونه امام عزیز که در رابطه با مسئله جنگ فرمودند:«که امروز رفتن به جبهه از واجبات الهی است و هیچ چیز نمی تواند مانع از آن بشود.» لبیک بگوییم.

ای جوانان؛

خداوند در قرآن می فرماید:«وَمَا هَذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ»[۳] «این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست و زندگى حقیقى همانا [در] سراى آخرت است اى کاش مى‏دانستند.»

و یا در جایی دیگر در سوره هود می فرماید:«مَن کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لاَ یُبْخَسُونَ.أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآخِرَهِ إِلاَّ النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَبَاطِلٌ مَّا کَانُواْ یَعْمَلُونَ»[۴]

«کسانى که زندگى دنیا و زیور آن را بخواهند [جزاى] کارهایشان را در آنجا به طور کامل به آنان مى‏دهیم و به آنان در آنجا کم داده نخواهد شد.اینان کسانى هستند که در آخرت جز آتش برایشان نخواهد بود و آنچه در آنجا کرده‏اند به هدر رفته و آنچه انجام مى‏داده‏اند باطل گردیده است.»

پس تا دیر نشده به خود آیید و حرکت کنید. مگر شما می خواهید چقدر عمر کنید. همه ما در این دنیا مسافریم و باید بالاخره روزی بار سفر ببندیم و به سوی مقصد نهایی روانه شویم. سخنان امام امت را از دل و جان گوش کنید و بدان عمل کنید و تنها در خط ولایت باشید تا رستگار شوید.

جهادگران؛

از شما جهادگران می خواهم که بخاطر خدا به مردم محروم خدمت کنید و از تمام برادران جهادگر می خواهیم که در این مدتی ما در جهاد سازندگی بودیم هر گونه بدی از من دیده اند، مرا حلال کنند.

دوستان و آشنایان؛

مگر شما می خواهید چقدر در این دنیا زندگی کنید. و شما ای عزیزان بدانید که ما برای مرگ آفریده شده ایم، نه برای اقامت دایمی در زمین، پس چه خوب است تمام هم و غم ما مقصد نهایی باشد. از سرگذشت من که روزی در میان شما بوده ام و اکنون مرگ بین ما جدایی انداخته، عبرت بگیرید و بدانید که روزی به سراغ شما خواهد آمد،«إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ»[۵] پس چه بهتر، بهترین نوع مرگ را انتخاب کنید و آن شهادت در راه خداست و مرگی است که اولیا و انبیا و

شهدا انتخاب کردند و محبوب درگاه خداوند است. درست است که شهادت لیاقت می خواهد و من فاقد آن هستم، ولی از خدا می خواهم که این بنده گناهکار را قبول کند.

امروز ما با همان وضع حسین (ع) مواجه هستیم. حسین زمان، خمینی است و دشمنانش ابرقدرتها، اگر ساکت بنشینیم و جواب دندان شکن به ابرقدرتها ندهیم، باید متاسفانه شاهد غریب ماندن اسلام یا روی گرداندن از حسین زمان باشیم و چگونه می توانیم اسم خودمان را مسلمان بگذاریم و دست روی دست بگذاریم و در برابر این همه جنایت ساکت بنشینیم و چگونه می توانیم ادعا کنیم که از محبان عترت پیامبر(ص) هستیم. جواب ائمه اطهار و امام عزیز و شهدا را چه خواهیم داد. به هر صورت تا دیر نشده بشتابید. شما فکر کنید که اگر با رزمندگان به جبهه نیامده اید، آیا با چه رویی می خواهید وارد حرم امام حسین (ع) شوید و می خواهید در آن جا چه عذری بیاورید. برادرم تا دیر نشده بشتاب، که علی اکبر ها و علی اصغرها در جبهه شهید شدند، فریب دنیا را نخورید.

مگر این که پیغمبر اسلام (ص) می فرماید:«مردم همه خوابند، همین که مردند بیدار می شوند.» به فکر بیدار شدن آخرت باشید، مرگ هر جا که باشی به سراغت می آید. همه ما در این دنیا مسافریم، بالاخره روزی باید بار سفر را ببندیم و برویم.

برادران حزب الله:

و شما ای برادران حزب الله؛ موقعی که خودم را در میان شما می دیدم، شرمنده می شدم. چرا که من لیاقت آن را نداشتم که در میان شما باشم و خداوند انشاءالله، همه شما را برای خدمت کردن به اسلام و مسلمین حفظ کند، با همدیگر وحدت داشته باشید. از شما عزیزان می خواهم که برایم دعا کنید، جبهه ها را خالی نگذارید و از کلیه برادران که در این راه مقدس مرا هدایت کردند که با چشم باز به جبهه بیایم، تشکر می کنم. چون حضرت علی(ع) می فرماید:«رحمت خداوند شامل حال کسانی می شود که بدانند از کجا آمده اند و در کجا هستند و به کجا خواهند رفت.»

پدر و مادر مهربانم؛

که عمری برای من زحمت کشیدید، نمی دانم چگونه از شما تشکر کنم که حتی نتوانستم یکی از خوبی های شما را جبران کنم، بالاخره معذرت می خواهم و از شما می خواهم که مرا حلال کنید. پدرجان و مادرجان! اگر خدا ما را شایسته دانست و شهادت در راه خودش نصیبم کرد شما ناراحت نشوید، هر چند که برای شما مشکل است و شما کسی را ندارید و در داراب غریب هستید. ولی بایستی عرض کنم که امروز اسلام نیاز بیشتری به ما دارد، چون اگر مانده بودیم، فردا بایستی شاهد غریب ماندن اسلام باشیم. صبر پیشه کنید و شکرگزاری از خدا را فراموش نکنید و اگر خواستید گریه کنید، برای غریبی اباعبدالله الحسین(ع) و عزیزانش گریه کنید.

پدرجان و مادرجان؛ من بنا به تصمیم خودم، با دید کامل و چشمانی باز به جبهه آمدم و اگر خدای ناکرده کسی خواست شما را از هدف من و راه من منصرف کند و خواستند از انقلاب بدی بگویند، من راضی نیستم. افتخار کنید که فرزندی در راه خدا هدیه کردید.

قدر این انقلاب را بدانید، قدر این امام را بدانید که ما را از فساد به آزادگی آورد و نوید لقاء خدا را در گوشمان زمزمه کرد و قلب های مردم را به برکت محمد(ص) زنده کرد.

پدرم؛ امیدوارم که اسماعیل هایت را همچنان در راه خدا بدهی.

برادران و خواهرانم؛ از شما می خواهم که در مرگ من گریه نکنید و پدر و مادرم را دلداری دهید و نگذارید گریه کنند، چون شهید گریه ندارد. شما را وصیت می کنم به صبر و استقامت و ذکر خدا که همانا، با یاد خدا قلب ها آرام  می گیرد. و از این سعادتی که نصیب من و شما شده افتخار کنید.

اما شما ای همسرم؛ می خواهم که مرا حلال کنی و صبر پیشه کنی و بدانی که فردای قیامت در پیشگاه حضرت زهرا(س) و حضرت زینت و ام الکلثوم و خانواده محترم شهدا رو سفید و سر بلند خواهی بود.

در پایان از تمام دوستان و آشنایان می خواهم که اگر از من بدی دیدند مرا حلال کنند. از همگی التماس دعا دارم. خداوند همه کسانی را که در راه اسلام خدمت می کنند، موفق بدارد. دعا به جان امام عزیز یادتان نرود، خداوند یار و یاورتان باشد.

خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی، حتی کنار مهدی، خمینی را نگهدار.

والسلام علی من اتبع الهدی-۱۳۶۵/۱۰/۱۸

[۱]. توبه، آیه۱۱۱.

[۲]. الاعراف، آیه۴۳.

[۳]. عنکبوت، آیه۶۴.

[۴]. هود، آیه های۱۵-۱۶.

[۵].بقره، آیه ۱۵۶.

زندگینامه شهید گرانقدر اسماعیل آهن نورد

شهید بسیجی اسماعیل آهن نورد در یازدهم خرداد ماه سال ۱۳۳۴ در خانواده ای ساده ولی دیندار در شهرستان لار پا به عرصه گیتی گمارد از کودکی بسیار شیرین زبان و خوش خلق بود و همگان را به خود جذب می کرد تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم در رشته علوم تجربی گذراند او همه در اخلاق و هم در درس ممتاز بود. با شروع جنگ نابرابرانه عراق علیه ایران چون آزاد مرد بود سریعا در بسیج اسم نوشت وروانه جبهه جنگ شد حضور فعالش در تمامی عملیاتها مثال زدنی است و اخلاق نیکویش همانند انرژی مضاعف برای رزمندگان اسلام بود در سال ۶۵ ازدواج نمود ولی تمامی متعلقات دنیوی را رها کرد و مردانه در عملیات بزرگ کربلای پنج در منطقه شلمچه به دیدار دوست نائل آمد و پس از مجاهدت فراوان با لب خندان به شهادت رسید.

 

شهید اسماعیل آهنورد

عملیات کربلای چهار که انجام شد عده ای از بچه های بسیج و سپاه داراب به شهادت رسیدند و کسی خبر نداشت.بنده و برادر دکتر ثابت فرد و برادر سردار قنبرزاده و شهید اسماعیل آهن نورد مأمور شدیم برویم منطقه و گزارش تهیه کنیم و از وضعیت شهدا مطلع شویم.در بین راه که می رفتیم شهید آهن نورد مرتبا شوخی می کرد و سربه سر بچه ها می گذاشت گاهی اوقات به ایشان اعتراض می کردند و می گفتند تو حال ما را درک نمی کنی ، چرا شوخی می کنی ایشان اظهار داشتند من خصلتم این است و نمی توانم نخندم و به شما هم می گویم اگر من شهید شدم ولی بالای تابوت من بیائید خواهید دید که من می خندم.

شهید اسماعیل آهن نورد در بین بچه ها محبوبیت خاصی داشت همه دوستش داشتند و به واسطه ی حسن خلق همه از حضور او به خاطر شوخ طبعیش لذت می بردند. عملیات کربلای پنج پس از چند روز شروع شد در آن هنگام من در تعاون سپاه مشغول بودم شهید آهن نورد با یکی از برادران پاسدار جناب سرهنگ سلیمی رفاقت و دوستی زیادی داشتند و به یکدیگر علاقه مند بودند وقتی پیکر شهید اسماعیل را به داراب آوردیم به در منزل آقای سلیمی رفتم و ایشان را دعوت کردم تا با ما به بیرون بیاید و ایشان نیز قبول کردند با هم به گلزار آمدیم و من زمینه را برای خبر شهادت اسماعیل فراهم نمودم به بالای سر جنازه اسماعیل رسیدیم سر تابوت را برداشتیم و با تعجب دیدیم همان حرفی که در بین راه اهواز به ما زده بود و لبان خندان اسماعیل را به نظاره نشستیم که چه زیبا به ما لبخند میزد آری به زیبایی کلامش تعبیر شد و خنده بر لبان او تا هنگام دفنش یر روی لبانش بود.

 

    درصورت هرگونه سوال و راهنمایی با شماره زیر تماس حاصل فرمائید
    ۰۹۱۷۱۳۰۱۷۴۸

    Leave a Reply