شهید اسماعیل بلاغی اینالو

شهید اسماعیل بلاغی اینالو
تاریخ تولد: 1344/04/03
تاریخ شهادت: 1361/11/16
محل شهادت: عین خوش - خوزستان

 نوع ایثار: شهید  
 نام: اسماعیل نام خانوادگی: بلاغی اینالو
 نام پدر: نصیر نام مادر: –
 تاریخ تولد:۱۳۴۴/۰۴/۰۳ تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۱۱/۱۶
 وضعیت تاهل: مجرد دین و مذهب: اسلام-شیعه
 نحوه شهادت: اصابت گلوله دشمن به سر و سینه توسط دشمن عملیات: –
 محل شهادت:عین خوش – خوزستان محل تولد: فارس-داراب
 محل دفن: گلزار شهدای حسن آباد داراب مسئولیت در جبهه:رزمنده
 تحصیلات: سیکل – راهنمایی رده اعزام کننده: بسیج

وصیتنامه شهید والامقام اسماعیل بلاغی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

«وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»[۱]

«به آنانی که در راه خدا کشته می شوند مرده نگویید، بلکه آنها زنده اند و در نزد خدا روزی می گیرند.»

«جنگ، جنگ است. حیثیت و شرف ما در پیرو[گرو] این جنگ است.»[۲]

با درود فراوان به سرور آزاد مردان حسین(ع) و رهبر مستضعفین امام خمینی و با سلام بر شهیدان. لبیک گویان ندا می دهم که با کمال افتخار بسوی جبهه های جنگ می روم، تا قطره خونی که دارم در راه حفظ میهن و گسترش اسلام و قرآن عزیز اهداء کنم و به ندای رهبر کبیر انقلاب لبیک گویم و ندای«هل من ناصر ینصرنی» حسین(ع) را اقرار کنم، که می گفتم: ای کاش بودم که در رکابت می جنگیدم و همانند علی اکبر(ع) جان را فدا می کردم. اگر آن موقع نبوده ام، هم اکنون هستم و لبیک رهبر بزرگ که همان دستور از قرآن و امام حسین(ع) می باشد، اجرا می کنم.

سلام بر مردانی که در راه دین، جان خود را فدا کردند و از هیچ چیز هراس ننمودند و گوش به مادیات و هوای نفس و زرق و برق دنیا ندادند. و پیام من به این امت این است که انقلاب، انقلاب محرومین و دست پینه بسته هایی است که در همه موقع در صحنه نبرد، چه در خیابان بر علیه منافقین و چه در جبهه ها برعلیه مستکبرین و جهانخواران می جنگیدند و این انقلاب به دست محرومان از جان گذشته به ثمر رسید. و هم اکنون که امام واجب شرعی کرده است، به ندای پیر جماران لبیک گفتم و راهی جبهه ها شدم و امیدوارم که بتوانم گامی فرا پیش نهم، در راه این انقلاب و محرومان برداشته باشم. و می روم، تا قطره خونی که دارم در راه ایمان به خدا و اسلام و امام امت اهداء نمایم و امیدوارم که خداوند مرا مورد لطف و رحمت خود و یکی از شهدای کربلا قرار دهد.

نام: اسماعیل، شهرت: بلاغی اینالو، ساکن: حسن‌ آباد، متولد: ۱۳۳۴، به شناسنامه: ۲۹۲، نام پدر: نصیر

به امید پیروزی هر چه تمامتر و کاملتر نیروهای اسلامی بر نیروهای متجاوزین کفر بعثی و در پایان: خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

والسلام

[۱]. آل عمران، آیه۱۶۹.

[۲]. از فرمایشات حضرت امام خمینی(ره).

زندگینامه شهید اسماعیل بلاغی

شهید اسماعیل بلاغی در سال ۱۳۴۴ در خانواده ای متعهد و مسلمان و متعهد به مبانی اسلامی در روستای حسن آباد داراب متولد شد. هنگامی متولد شد که وضع زندگی به سختی می گذشت او بزرگ می شد دوران رشد سپری می شد. در همان دوران کودکی با دیگر فرزندان فرق داشت بمناسبت مبارک بودن وی خداوند مرحمت کرد و امام رضا (ع) ما را طلبید و به زیارت مرقد مطهر آن بزرگوار مشرف شدیم و او از همان کودکی با چهره ای روشن و با قلبی پاک و فکری والا رشد می نمود تا اینکه در سن هفت سالگی در دبستان حکیم نظامی حسن آباد که اکنون بنام شهید امیر غلباش می باشد محل زادگاهش مشغول تحصیل شد و با موفقیت دوره ابتدائی را پشت سر گذاشت ضمن اینکه درس می خواند با آن قدرت که در سن و سالش بود. در امر کشاورزی با پدرش همکاری می کرد از جمله آبیاری و … دوره راهنمائی را در روستایی دیگر بنام رشید آباد در مدرسه راهنمایی رودکی مشغول به تحصیل شد البته فاصله مدرسه تا منزل حدود بیست دقیقه بود که او با پای پیاده می رفت و بر می گشت و با همه سختیها دوره راهنمایی را با موفقیت کامل تمام نمود و هرگز در کلاس مردود نشد و در تمام مدت ضمن درس خواندن به پدرش کمک می کرد و برای او خستگی معنی نداشت و خیلی باقدرت بود کارهای سخت خسته کننده انجام می داد خیلی فعال بود نجیب بود مهربان بود که امیدوارم خداوند او را با شهدای کربلا محشور گرداند.

پس از موفقیت دوره راهنمایی در دبیرستان شهید ایت الله مرتضی مطهری روستای مادوان مشغول به تحصیل شد وی باز هم راه دورتر از مدرسه قبلی شروع کرد و قلبی پر از اشتیاق ادامه می داد اگر چه بارندگی باعث می شد که با سختی به مدرسه برود اما با پشتکاری که داشت ادامه می داد تا بتواند از استادان خود درس را فرا گیرد وی یکی از فرزندان بسیار فعال در خط حزب الله و انقلاب اسلامی بود که جهت ارشاد و تبلیغ مسائل اسلامی و سیاسی روز سعی و کوشش فراوان می نمود و عضو انجمن اسلامی دبیرستان محل تحصیل خود بود. شهید بلاغی همیشه به مادرش می گفت مادر کاش آن روز می رسید که دیگر بی دینی وجود نداشته باشد تا آنهایی که برای اسلام و مردم خدمت می کنند با خاطری آسوده به خدمت خود ادامه دهند و هر گاه بر در و دیوار شعاری بر خلاف اسلام و انقلاب می دید پاک می کرد و شعار خدایا خدیا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار و دیگر شعارها می نوشت یک روز صبح وقتی از مسجد برگشته بود آتشی درست کرد و مقداری کاغذ را در آتش ریخت به او گفتم اینها مگر کاغذ سفید نیست گفت نه آنها در کوچه ریخته بودند و چون به درد نمی خورد آنها را آتش می زنم شهید اسماعیل در مدت فراغت به شیراز می رفت و کارگری می کرد که یک کمک خرجی برای پدرش باشد. شهید اسماعیل بلاغی در این مدت کوتاه عمرش همیشه فردی خوش اخلاق و خوش برخورد و خوش کلام و خوش فرمان بود هر کاری که به او محول می شد با کمال میل انجام می داد با همه دوستان خود مهربان بود بارها مشاهده می کردم هرگز ندیدم دوستی را از خود برنجاند و بیشتر دوستان و همکلاس های خود را به امر معروف و نهی از منکر دعوت می نمود از اوائل انقلاب فردی بود که با فعالیت در راه اسلام و انقلاب حرکت می کرد و از فدا کردن جان خود هیچ دریغی نداشت و در بیشتر راهپیمائیها شرکت می کرد ضمناً وی سال چهارم رشته فرهنگ و ادب بود که به پدرش گفت پدر اجازه بده تا به جبهه بروم گفتم صبر کن تا برادرت (ابراهیم که در جبهه استبر گردد تو می توانی بروی وبه من می گفت خیلی دلم می خواهد بروم جبهه گفتم ان شاء ا… تو هم به جبهه می روی کمی صبر کن تا اینکه برادرش از جبهه برگشت و او مثل کبوتری که از قفس آزاد می شود رها شد و با آغوش باز و با خوشحالی رفت تا به خیل برادران رزمنده خود بشتابد و به بسیج مستضعفین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داراب رفت و ثبت نام نمود شهید اسماعیل بلاغی می گفت پدر: هر عاشورائی که می رسد می گوئیم کاش ما هم در زمان امام حسین (ع) بودیم تا در رکابش جان می دادیم ولی اکنون آن زمان رسیده مگر چه فرق دارد امام حسین (ع) می گفت آیا کسی هست که کند یاری حسین اکنون امام خمینی آن پیر جماران هم ندا می دهد جبهه ها را پر کنید و نگذارید برادران شما خسته شوند پدر عزیزم می روت تا به این ندا که در سراسر ایران و جهان پر شده لبیک گویم تا بلکه بتوانم به اسلام و انقلاب اسلامی کمک کنم و به رهبری چون پیر جماران امام خمینی لبیک گفته باشم. رفت و پس از یکماه آموزش در شیراز جهت دیدار و عرض ادب به منزل آمد و مدت شش روز این جوان عزیز بیشتر مهمان ما نبود و هنگام رفتن به جبهه های حق علیه باطل می گفت من بخاطر اسلام و جواب گفتن به ندای رهبرم امام خمینی می روم تا این صدامیان کثیف لعنتی که از طرف کفار تغذیه می شوند نابود کنم تا مردم مستضعف آسوده باشند و این انقلاب اسلامی را در سراسر جهان انتشار دهند. تا اینکه پس از مدت دو ماه سه هفته نبرد با کفار بعثی که یک هفته به پایان خدمتش بیشتر نمانده بود در تاریخ ۱۳۶۱/۱۱/۱۶  در جبهه عین خوش به درجه رفیع شهادت نائل شد و در تاریخ ۱۳۶۱/۱۱/۲۳ در گلزار شهدای محل زادگاهش بخاک سپرده شد

 

 

متن نامه شهید اسماعیل بلاغی به دبیرستان شهید مطهری مادوان

چند روز قبل از شهادت

بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت تمام دبیران محترم و تمام برادران دانش آموز دبیرستان شهید مطهری با سلام و درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران پیر جماران آن مرد با تقوا و متکی به خدا که با قلبی پاک و کلامی محبوب و با سلام و درود فراوان به تمام شهیدان ایران بالاخص شهیدان دبیرستان که ایثارگرانه جان خود را مردانه در راه ایمان به خدا فدا کردند.

سلام پس از تقدیم عرض سلام سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواهان و خواستارم باری ای برادران اگر جواینه یگانه برادر ناتنی خودتان شاده باشید سلامتی که یکی از نعمتهای الهی می باشد بحمد خدای بزرگ برقرار است و امیدوارم که شما برادران هم در پناه امام زمان و نائب بر حقش خمینی بت شکن سلامت باشید و آموزش دادن و درس خواند شما برادران دانش آموز مشت محکمی بر دهان یاوه گویان شرق و غرب باشد و ای برادران من به ندای رهبر لبیک گفتم و بسوی جبهه های حق علیه باطل روانه شدم تا شاید بتوانم با مزدوران بعث نبرد کنم و پوزه آنها را به خاک بمالم و اگر از وضع این اینجا خواسته باشید بسیار خوب است و ما قبلا نزدیک به خط جبهه بودیم که دیگر کسی جلو نبود و در آن خط تیپ المهدی مستقر شده بود و شبها کاملا چراغهای عراق دیده می شد و لعنت خدا بر این منافقین ستون پنجم باد که از آنجا به عراق گراه داد نه و آن منطقه ای که ما در آنجا مستقر بودیم کاملا زیر آتش کاتیوشا خمپاره و توپ دور برد قرار داد که ۱۲ تن از بچه های بسیج و سرباز شهید و ۲۵ نفر زخمی شدند و ما از آنجا شبانه عقب نشنی کردیم و پس از گذشتن مدت زمانی ما به دهلران آمدیم حالا به مدت سه روز است که در دهلران هستیم و به امید خدا همین زودیها حمله ما شروع می شود و چنان درسی به عراق خواهیم داد به یاری امام زمان که دیگر سربلند نکند و این حمله به یاری خدا فتح کننده راه کربلا خواهد بود و ای برادران در نمازهای خود امام را دعا کنید و با خواندن خود بیاموزید و در پایان نامه به امید پیروزی هر چه بیشتر اسلام بر کفر صدامی خدایا خدیا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

اسماعیل بلاغی ۱۳۶۱/۱۱/۱۰

 

شهید اسماعیل بلاغی

قدم اسماعیل بسیار مبارک بود و به پا قدم او زیارت حضرت امام رضا(علیه السلام) نصیب ما شد.وضع زندگی به سختی می گذشت و او بزرگ شد و به دبستان رفت،هم درس میخواند و هم در حد قدرت و توان خود به پدر در امر کشاورزی و آبیاری کمک می نمود.مقطع راهنمایی خود را در مدرسه روستای مجاور می گذرانید و روزانه بیست دقیقه تا مدرسه خود پیاده می رفت و با همه سختی دوره راهنمایی خود را با موفقیت گذراند بدون اینکه مردود و یا تجدید شود.او دیگر نوجوانی فعال بود و خستگی برای او معنی نداشت و خیلی با قدرت کارهای سخت را انجام می داد. تحصیلات دبیرستان را خیلی فعالانه شروع کرد.فاصله دبیرستان تا خانه زیاد بود ولی تلاش اسماعیل و اشتیاق او به درس خواندن بیشتر بود. مادرش می گوید اسماعیل همیشه به من میگفت:مادر کاش آن روز می رسید که دیگر بی دینی وجود نداشته باشد. اگربردرودیوار شعاری بر خلاف اسلام می دید فورا او را پاک می کرد و به جای آن شعارهای انقلابی می نوشت .تابستانها را به کارگری در شیراز می گذراند تا کمک خرجی برای پدرو خانواده باشد.درون سینه اش قلبی با عشق انقلاب،امام خمینی و میهن  می تپید و عاقبت در سال چهارم رشته فرهنگ وادب بود که به پدرش گفت تا اجازه دهد که به جبهه برود.گفتم صبر کن تا برادرت ابراهیم که در جبهه است برگردد و بعد برو او به حرف پدر احترام گذاشت و پس از بازگشت برادرش مانند پرنده ای که از قفس پرمی کشد به سوی میادین نبرد رفت. او به بسیج رفت و ثبت نام نمود و آماده اعزام شد.به من در آخرین صحبت هایش چنین می گفت:پدر هر عاشورا که می رسد می گویم کاش ماهم در کربلا بودیم و در رکاب امام حسین(علیه السلام) جان می دادیم و اکنون آن زمان فرا رسیده است، حال امام خمینی ندا می دهد که جبهه ها را پر کنید و من می روم که به این ندا که همان ندای اباعبدالله است لبیک بگویم و به منطقه اعزام شد ودوره آموزشی را پشت سر گذاشت و شش روز دیگر میهمان ما بود و پس از آن به منطقه عین خوش رفت و در آنجا جان خود را تقدیم آرمانها و ارزشهای والای اسلامی نمود.

 

راوی:حاج رضاقلی بلاغی

    درصورت هرگونه سوال و راهنمایی با شماره زیر تماس حاصل فرمائید
    ۰۹۱۷۱۳۰۱۷۴۸

    Leave a Reply